عبور می کنم

هر روز

از کنار نیمکت های خالی پارک

به امید اینکه

شــــــ ـا یـــــــ ـد

کـــــــــــســــــی

روی نیمکت

انتظارم را بکشد

مثل زمانی که می کشید کسی

انتظارم را،

ولی وقتی به آنجا می رسم

نیمکت خـــــــالیست

.

.

.

وانمود می کنم

دیــــــــــــــــــــر کرده ام!

 

 

 

پ.ن:وقتی نیستی،نیستی دیگه! حالا اگه من خودمو به زمینو زمان هم بزنم..... باز هم نخواهی بود...!

پس منم زهرخند می زنم تا اگه احیانا هستیو قایم شدی؛لجت دربیاد!!!!

دیدی غزلی سرود؟

عـ ـاشـ ـق شده بود

انگار خودش نبود

عـ ـاشـ ـق شده بود

افتاد

شـ کـ سـ تــــ

زیر باران پوسید

آدم که نکشته بود!

عـ ـاشـ ـق شده بود!

 

 

 

 

 

پ.ن:نگران من نباش،(البته مطمئن نیستم که نگرانمی) که اگر نگران بودی،و باور می کردی نگرانتم...

اصلا فکر کردن به تو چه سود؟؟؟؟....

بر سنگ قبر من بنویسید خسته بود

اهل زمین نبود،نمازش شکسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید پاک بود

چشمان او دائما از اشک شسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید این درخت

عمری برای هر تیشه و تبر دسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید کل عمر

عمری پشت دری که باز نمی شد نشسته بود

 

 

 

 

 

پ.ن:می گفتی وقت مرگم رسیده باشه اگه تنهات بذارم...

        فک کنم الان وقت مرگت رسیده!!!!!

دیروز با یه دسته گل اومده بود به دیدنم٬

با یه نگاه مهربون٬

همون نگاهی که سالها آرزوشو داشتم و

از من دریغ می کرد!

گریه کرد و گفت که دلش برام تنگ شده!

ولی من فقط نگاش کردم...

وقتی رفت سنگ قبرم از اشکش خیس شده بود...

 

 

 

پ.ن:چسب داری؟؟؟ میخوام تیکه های دلمو به هم بچسبونم...

 

له می شوم

       زیر بار حسرت و اندوه... 

                      پشیمانی چه سود؟

                                 آب رفته بر نمی گردد به جوی!

 

 

 

پ.ن:اگه چیزی می نوشتم برات،حرفای دلم بود،دیگه نمی نویسم واست! می دونم همه چیز تموم شده،قبول می کنم،خیالت راحت...

 

مردان در مسیر عشق

به وسعت نا منتهی نامردند

گدایی عشق می کنند تا زمانی که به تسخیر قلب زن مطمئن نیستند؛

اما همین که مطمئن شدند...

نامردی را در حد مردانگی انجام دهند!!!

(دکتر علی شریعتی)

 

 

 

پ.ن:دل بیچاره ام،هنوزم نفس می کشی ؟؟؟  هنوز....؟؟؟

تنها یادگارم از تو رویایی از دوردستهاست...

حالا من مانده ام و برگهای خشکی

که هنوز انتظار پاهای تو را می کشند

تا برای تو خش خش کنند!

 

برگها از من هم خوش خیال ترند!!!

 

 

 

 

پ.ن:وقتی می گی همه چیز رو فراموش کن،نا خواسته همه چیزا یادم می آد!!!

 

برای تو می نویسم

تویی که فراموش کرده ای منی هم وجود دارم!!!!

راحت از من گذشتی!

ولی بدان،راحت از تو نگذشتم!

امروز بجای خودم گریه کرده ام

و بجای تو...

تو گریه نکن

آخر شنیده ام چشمانی که اشک می ریزد ضعیف می شود!

مانده ام تو که گریه ای نکرده ای

پس این عشق عیانم را چرا نمی بینی؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 

 

 

پ.ن:می بوسم و می ذارم کنار،هر چی که بود،تموم اون چیزایی که ندارمشون:مثه خودت،دستات،اون عشق آتیشیت(که بیشتر منو آتیش زد تا خودتو!!!)،یا شایدم خودت،اصلا همه چی! عادت احمقانه ایه،اینکه بچسبی به چیزای دست نیافتنی!!!!!

 

قاصدک تو مشتم بود .

یادم افتاد بهم گفته بودند :اگر قاصدک دیدی

بگیرش

یه آرزو بکن .

گفته بودند : قاصدک آرزوها رو میبره پیش خدا تا برآورده بشه .

قاصدک تو دستام داشت خراب می شد .

یه آرزو کردم .

آرزوم تو بودی .

فوتش کردم تو آسمون .

نمی دونم چند وقت گذشت .

ولی آرزوم برآورده نشد .

امروز هم یه قاصدک تو مشتمه .

همه اون حرفا هم یادمه ...

همون آرزو ...     

همون خواسته ...

اما من دیگه باور نمی کنم .

قاصدک رو فرستادم رو هوا       

بدون هیچ آرزویی .

 

 

 

 

 

 

پ.ن:من به اندازه بی مهریات غمگینم و به اندازه دوست داشتنم نگران! تو به اندازه تنهاییم شاد بمون...!

دلم یک دنیا برات تنگ است
با خودم عهد کردم که به تو نیندیشم
نمیشود نمی توانم خیالت را از خاطرم محو کنم
وقتی اشک می ریزم شعر سهراب به خاطرم می آید
که می گوید:بهترین چیز رسیدن به نگاهی است
که از حادثه عشق تر است
و می خندم دانه های اشکم بر روی نوشته هایم می چکد
دفترم خیس میشودو برای چند لحظه آرام میشوم و
دوباره تو تمام ذهنم را پر می کنی
ودوباره  ...

 

 

 

پ.ن:همون قدر که به فکرتم،به یادم هستی...؟

 

چقدر حقیرند مردمانی که:

 نه جرات دوست داشتن دارند

نه اراده دوست نداشتن

نه لیاقت دوست داشته شدن

و نه متانت دوست داشته نشدن!

...با این حال؛مدام شعر عاشقانه می خوانند!!!

 

 

 

پ.ن:امروز محتاجتم... کجایی ؟؟؟ ها؟؟؟

شاعر از کوچه مهتاب گذشت

لیک شعری نسرود

نه که معشوق نداشت!

نه که سرگشته نبود!

سالها بود که دگر

کوچه مهتاب خیابان شده بود...





پ.ن:نمی دونم چند وقته اسم کوچه ما مرجانه... مهتاب قشنگتر نبود؟؟؟


بهم گفتی:دوستت دارم!

گفتم:چقدر؟؟؟

گفتی:از خودت تا خدا!

اشک تو چشام جمع شد,آخه یادم اومد بهم گفتی خدا از همه چیز به ما نزدیک تره!!!






+پ.ن: فاصله ام تا خدا بیشتر شده تا همه چیزم!!!

تنهایی

این واژه را بلندترین شاخه درخت خوب می فهمد...






+ پ.ن:و من...



غربت آن نیست که ندانند کجایی و بگیرند سراغت

غربت آن است که بدانند کجایی و نگیرند سراغت






+ پ.ن: این سخت تره که بگیره سراغت و نتونی جواب بدی!!!

رفته ام من سالها از خاطرات این و آن

یک سراغ ساده هم از ما نمی گیرد کسی

شانه های عاشقان گر تکیه گاه اشکهاست

پس چرا بر شانه ام اشکی نمی ریزد کسی؟؟؟؟







+ پ.ن:یه زمانی رو شونه ما هم اشک می ریختن ولی حالا...

گفتمش:بی تو چه می باید کرد؟

عکس رخساره ماهش را داد!

گفتمش:همدم شبهایم کو؟

تاری از ذلف سیاهش را داد!

یادگاری به همه داد و به من

انتظار سر راهش را داد!!!

یکی می پرسد اندوه تو از چیست؟

سبب ساز سکوت مبهمت چیست؟

برایش صادقانه می نویسم:

((برای آنکه باید باشد و نیست!))

 دنیا را عاشقانه به دنبال تو گشتم,عاقبت خسته و مایوس به خانه رسیدم,آه از آن لحظه ای که بر در خانه ام دیدم نوشته بودی:((آمدم,نبودی!))



خیلی سخته:منتظر اومدن کسی باشی,ولی اون هرگز خیال اومدن نداشته باشه!

خیلی سخته:عزیزترین کَسِت ازت بخواد که ازش جدا شی!

خیلی سخته:سالگرد آشنایی با عشقت رو بدون حضورش جشن بگیری!

خیلی سخته:روز تولدت همه بهت تبریک بگن به جز کسی که بخاطرش زنده ای!

خیلی سخته:همه چیزت رو به خاطر یه نفر از دست بدی,اما اون بگه دیگه نمی خوام ببینمت!

خیلی سخته:با پول تو جیبی چند ماهت برای تولدش کادو می گیری ولی موقع کادو دادن اونو با کسه دیگه ای بینی!

خیلی سخته:که دلتو به کسی خوش کنی که یه دلخوشی دیگه ای داره!

خیلی سخته:که بار یه عشقو رو دوشت تحمل کنی ولی اون حتی یه "خسته نباشی" هم بهت نگه!

خیلی سخته:...

 دیر گاهی ست که تنها شده ام            غصه غربت صحرا شده ام

وسعت درد فقط سهم من است            با هم قسمت غمها شده ام

دگر آینه ز من بی خبر است                  که اسیر شب یلدا شده ام

من که بی تاب شقایق بودم                 همدم سردی یخها شده ام

کاش چشمان مرا خاک کنید                 تا نبینم که چه تنها شده ام

به چه می خندی تو؟

به مفهوم غم انگیز جدایی؟

به چه چیز؟

به شکست دل من یا به پیروزی خویش؟

به چه می خندی تو؟

به نگاهم که چه ساده تو را باور کرد؟

یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟

به چه می خندی تو؟

به دل ساده من که دگر تا ابد نیز به فکر خود نیست؟

((خنده دار است,بخند!!!))


هرگز عشق را گدایی نکن!

.

.

.

چون هیچگاه به گدا چیز با ارزشی داده نمی شود!


تا کجای قصه ها بای ز دلتنگی نوشت؟

تا به کی بازیچه بودن در دو دست سر نوشت؟

تا به کی با ضربه های درد بای رام شد؟

یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد؟

بهر دیدار محبت تا به کی در انتظار؟

خسته ام از زندگی با غصه های بی شمار

برگشتم و زیر بغل یک دل تنگ

یک دست تو بر چشم و آن یک به تفنگ

یک لحظه تامل کن! یک لحظه فقط,

بگذار بگویم که تو را می خوا...

بنگ!

مگسی را کشتم!

نه به این جرم که حیوان پلیدیست,بد است!

و نه چون درصد سودش به ضرر یک به صد است,

بیچاره به دور سر من می چرخید,

به خیالش قندم,

یا که چون اغذیه مطبوعش,تا به این حد گندم,

خوب کردم که نخست,پر و بالش کندم,

ای دو صد نور به قبرش بارد مگس بیچاره,

من به این جرم که از فکر تو بیرونم کرد,

مگسی را کشتم!


تو را به سرخ,به آبی

تو را به پاکی و رادی,

تو را به آزادی,

به سبز دشت جهان فانی,

گرگ باش!

بره مباش!

تو را به عشق به زاری,

به گیسوان شب و به سپیدهی شادی,

عروس باش!

عروسک مباش!


با انتظار تصویر,

توی این دفتر خالی,

تا چند؟

تا چند؟

ورق خواهد خورد؟

 من رفتم

و تو گفتی:"برو به..."

.

.

.

مدت هاست بی تابم,

بی تاب بازگشت و ...

راستی!

کلام آخرت,"به سلامت" بود یا "به جهنم" ؟؟؟؟


باید فراموشت کنم,چندیست تمرین می کنم

می توانم! می شود! آرام تلقین می کنم

حالم نه,اصلا خوب نیست! تابعد بهتر می شوم

فکری برای این دل آرام و غمگین می کنم

می پذیرم رفته ای و بر نمی گردی همین

خود را برای درک این صد بار تحسین می کنم

کم کم ز یادم می روی,این روزگار و رسم اوست

این جمله را با تلخی اش صد بار تضمین می کنم!