پرسشهای جوانان

پاسخ های مفید

پرسشهای جوانان

پاسخ های مفید

عدم صداقت،‏ اعتماد را از بین می‌برد


اعتماد،‏ پایه و اساس روابط بین انسانها است و حس امنیت و آرامش را برای هر دو طرف به همراه خواهد داشت.‏ ولی چنین اعتمادی یک شبِه به وجود نمیآید،‏ بلکه با گذشت زمان و شناخت بیشتر و همچنین با ازخودگذشتگی و گفتگوهای صادقانه شکل میگیرد.‏ با این حال،‏ اگر تنها یک بار صداقت زیر پا گذاشته شود،‏ اعتماد به کلّی از بین میرود.‏ در چنین شرایطی دیگر نمیتوان براحتی به طرف مقابل اعتماد کرد.‏

آیا تا به حال دوستی قابل اعتماد،‏ شما را فریب داده است؟‏ در آن لحظه چه احساسی داشتید؟‏ به احتمال زیاد رنجیدید یا احساس کردید که به شما خیانت شده است.‏ احساستان کاملاً طبیعی و قابل درک است.‏ شکی نیست که عدم صداقت میتواند پایه و اساس یک رابطهٔ باارزش را سست نماید.‏

شیوع این خصوصیت

رابرت ایناس،‏ پروفسور اقتصاد از دانشگاه کالیفرنیا،‏ طبق تحقیقاتش به این نتیجه رسید که عدم صداقت میتواند به دیگران «سرایت» کند.‏ بر طبق این گفته،‏ عدم صداقت مانند یک ویروس عمل میکند؛‏ یعنی هر چه بیشتر با شخصی ناصادق در ارتباط باشیم،‏ این خصوصیت بیشتر در ما رخنه میکند.‏

ما چطور میتوانیم از این خصوصیت اجتناب کنیم؟‏ در ادامه،‏ اصولی را  بررسی میکنیم که در این رابطه به ما کمک خواهد کرد.‏

 

نمونههایی از عدم صداقت

 

دروغ

مفهوم آن:‏ گفتن سخنی برخلاف حقیقت،‏ به کسانی که باید حقیقت را بدانند.‏ همچنین تحریف حقیقت یا اغراق در بیان آن برای گمراه کردن دیگران یا پنهان کردن اطلاعات مهم برای فریب دیگران.‏

تهمت

مفهوم آن:‏ بیان گفتههای نادرست با نیّت مغرضانه،‏ به منظور بدنام کردن دیگران.‏

کلاهبرداری

مفهوم آن:‏ تصاحب اموال و دارایی دیگران با فریبکاری و دادن وعدههای دروغین.‏

دزدی

مفهوم آن:‏ تصاحب دارایی دیگران بدون اجازهٔ آنان.‏

 

 

سلامت جسمی و بالا بردن قدرت تحمّل


بیماری مزمن یا ناتوانی و معلولیت میتواند زندگی فرد را کاملاً تغییر دهد.‏ امیر، که زمانی مردی سالم و فعال بود،‏ فلج شد.‏ او میگوید:‏ «خیلی افسرده شدم.‏ توان،‏ شهامت و نیرویم را از دست دادم .‏ .‏ .‏ احساس میکردم دیگر نابود شدهام.‏»

تجربهٔ امیر، به ما یادآوری میکند که هیچ یک از ما بر سلامت جسمی خود کنترل کامل ندارد.‏ با این حال میتوانیم در حد معقول به سلامت جسمیمان توجه کنیم و خطر بیماری را کاهش دهیم.‏ اما اگر سلامتی خود را از دست دادیم،‏ چطور؟‏ آیا دیگر نمیتوانیم طعم خوشبختی و رضایت را بچشیم؟‏ به هیچ وجه.‏ پیش از این که دلیل این گفته را توضیح دهیم،‏ نخست برخی اصولی را بررسی میکنیم که برای سلامت ما اهمیت دارد.‏

حفظ تعادل در عادات.‏  واضح است که عادت به پرخوری و افراط در نوشیدن مشروبات الکلی به سلامت ما صدمه میزند،‏ البته صدمات مالی آن نیز جای خود را دارد.‏  

بدن خود را آلوده نکنید.‏ «بیایید خود را از هر گونه ناپاکی جسم و روح بزداییم.‏» بسیاری با جویدن یا کشیدن تنباکو یا مواد مخدّر و نوشیدن بیرویهٔ مشروبات الکلی بدن خود را آلوده میکنند.‏ برای مثال کشیدن سیگار به بدن آسیب فراوان میرساند.‏ به گفتهٔ یکی از مراکز کنترل و پیشگیری بیماری کشیدن سیگار «موجب بیماری و ناتوانی میشود و تقریباً به هر عضو بدن آسیب میرساند.‏»

بدن خود و زندگیتان را هدیههایی باارزش بشمارید.‏ ‹از خدا حیات و جنبش و هستی یافتهایم.‏› درک این موضوع باعث میشود از هر آنچه که میتواند سلامت ما را به خطر اندازد پرهیز کنیم و در محیط کار،‏ هنگام رانندگی یا انتخاب تفریحات محتاط باشیم.‏ بهراستی یک لحظه لذّت،‏ به یک عمر معلولیت نمیارزد!‏

احساسات منفی را کنترل کنید.‏ سلامت جسم و روان به هم ارتباط دارد.‏ پس تلاش کنید که از نگرانیهای بیمورد،‏ خشم عنان گسیخته،‏ حسادت و دیگر احساسات مضر دوری کنید.‏ به قولی گفته شده:‏ «از خشم بازایست و غضب را ترک نما!‏» همچنین گفته شده:‏ «هرگز نگران فردا مباشید؛‏ زیرا فردا مشکلات خود را خواهد داشت .»

بر افکار مثبت تمرکز کنید.‏ بیاد داشته و بیاموزید که:‏ «دلِ آرام به بدن حیات میبخشد.‏» همچنین:‏ «دل شادمان داروی شفابخش است.‏»  این گفته از نظر علمی ثابتشده است.‏ به گفتهٔ یک پزشک:‏ «اگر راضی و شاد باشید به احتمال قوی از کسانی که ناراضی و ناخشنودند،‏ کمتر بیمار خواهید شد.‏»

قدرت تحمّل خود را بالا ببرید.‏ همچون امیر، که پیشتر از او صحبت شد،‏ ممکن است که ما چارهای جز تحمّل درد مداوم و بیماریمان نداشته باشیم.‏ اما میتوانیم راههایی برای کنار آمدن با آن پیدا کنیم.‏ برخی در چنین شرایطی در دلسردی و ناامیدی غرق میشوند که تنها میتواند وضعیت را بدتر کند.‏ بیاد داشته باشید ،اگر در روز سختی سستی کنید،‏ از قوّت و نیرویتان کاسته میشود.‏

اما برخی بعد از این احساسِ اولیه میتوانند خود را با شرایط تطبیق دهند و پس از آن احساس بهتری داشته باشند.‏ آنان برای کنار آمدن با مشکلشان راههایی مییابند.‏ برای امیر، نیز همین طور بود.‏ او خود میگوید که پس از دعا و تأمّل بر پیام دلگرمکننده و مطالعه مثبت از کتاب مربوط به بیماریم «به جای موانع در زندگی،‏ فرصتها را میدیدم.‏» علاوه بر این،‏ امیر همچون بسیاری از کسانی که با مصیبتهای سخت روبرو میشوند،‏ درس پرارزش همدردی و دلسوزی را آموخت.‏ همین امر او را بر آن داشت که پیام دلگرمکنندهٔ خود را به دیگران نیز بگوید.‏

احمد ، جوانی که رنج بسیار کشید.‏ پانزدهساله بود که در تصادفی از گردن به پایین فلج شد.‏ در هجدهسالگی دوباره میتوانست دستهایش را حرکت دهد.‏ او به دانشگاه رفت و در آنجا خیلی زود به مواد مخدّر،‏ الکل و اعمال نامشروع جنسی کشیده شد.‏ دیگر امیدی در زندگی نداشت،‏ تا این که بخود آمد و با کمک دوستان نزدیکش و پزشک معالجه او دیدش به زندگی عوض شد و توانست بر عادات بدش چیره شود.‏ احمد میگوید:‏ «احساس پوچی که برای مدتها با من بود از میان رفت،‏ اکنون رضایت و خشنودی و آرامش زندگیام را پر ساخته است.‏»

خاطرات امیر و احمد بما می آموزد، بجای اینکه زندگی خود را تحط شعاع موضوعاتی که به هیچ دردی نمیخورند معطوف سازیم موقعیت خود را در هر شرایطی « سد » نکنیم بلکه از امکانات بهره جوئیم تا به کمال برسیم. بجای نق زدن کاری کنیم تا سودآور باشیم.

 

 

چگونه فرزندانی با روحیه قوی تربیت کنیم؟

داشتن روحیه ای قوی به چه معناست ؟ شخصی که روحیه قوی دارد بعد از تجربه ای بد یا دلسردی میتواند بهبود یابد و روحیه اش را باز یابد. این مهارت در زندگی از طریق تجربه حاصل میشود. همانطوریکه کودک با زمین خوردن راه رفتن را می آموزد . بدون تجربیات تلخ یا دلسردی هایی که گاه در زندگی پیش می آید ، نمیتوان به موفقیت رسید.

چرا روحیه ای قوی در زندگی مهم است ؟ برخی فرزندان وقتی در کاری موفق نمیشوند ، با موقعیتی سخت روبرو میشوند یا هنگامیکه  کسی از آنان انتقاد می کند، دلسرد و ناامید میشوند. برخی نیز کاملا دست از تلاش میکشند. اما آنان نیاز دارند که این حقایق زندگی را بیاموزند:

1 نمی شود در هر کاری موفق بود.

2 هر کس در زندگی با ناملایمات  روبرو میشود.

3 برای یادگیری لازم است کسی اشتباه و خطایمان را به ما گوشزد کند.

روحیه قوی به فرزند شما کمک میکند که با اطمینان با مشکلات زندگی روبرو شود.

حال چگونه روحیه ای قوی در فرزندتان پرورش دهید ؟

وقتی فرزندتان در کاری موفق نمیشود! به او کمک کنید تا تشخیص دهد آیا مشکلی که با آن روبروست ، مشکلی جدی است یا نه. برای مثال ، اگر در امتحانات مدرسه موفق نشود چه می کند ؟ شاید دست از تلاش بکشد و بگوید: « من هیچ کاری را درست انجام نمیدهیم.» برای پرورش روحیه ای قوی به فرزندتان کمک کنید تا فکر کند که در آینده چگونه می تواند بهترعمل کند. به جای اینکه ناراحتی و دلخوری پیشه کند در صدد حل مشکلش برآید.

در عین حال به جای اینکه راه حلی جلوی پای فرزندتان بگذارید کمکش کنید تا خود او راه حلی بیابد. برای مثال : از او بپرسید، « چه می توانی بکنی تا در این درس پیشرفت کنی؟ »

در موقعیتی سخت ! همه میدانند که زندگی قابل پیش بینی نیست. کسی که امروز ثروتمند است ممکن است فردا فقیر شود، کسیکه امروز سالم است فردا بیمار شود. به قول معروف که میگوید: « همیشه سریعترین دونده ، برنده مسابقه نیست و همیشه نیرومندترین شخص در میدان جنگ پیروز نمیشود. بلکه در این وقایع حادثه و اتفاق نقش دارند.»

شما بعنوان والدین برای محافظت از فرزندتان در مقابل خطرات قدمهایی برمیدارید. اما واقعیت اینست که نمیتوانید سپر بلای فرزندتان باشید و او را از هر خطر و بدی در زندگی حفظ کنید. البته شاید فرزند شما به سنی نرسیده باشد که شغلی را از دست بدهد و یا از نظر اقتصادی با مشکلی روبرو شود. با این حال ، میتوانید به او در برخورد با مشکلات کمک کنید ، برای مثال: « وقتی رابطه دوستی اش را با کسی از دست بدهد یا عضوی از خانواده فوت می کند. »

وقتی فرزندتان انتقادی سازنده می شنود! اگر کسی از فرزندتان انتقادی سازنده می کند، برای تحقیر و اذیت او نیست بلکه یک راهنمایی برای اصلاح عمل یا رفتاری که نیاز به تغییر دارد. اگر به فرزندتان بیاموزید که اصلاح را بپذیرد ، هر دوی شما از آن فایده خواهید برد. پدری می گوید: « اگر فرزندانمان یاد نگیرند که خود خطاهایشان را اصلاح کنند ، هیچگاه در زندگی این درس را یاد نمی گیرند که از چاله به چاهی نیافتند » و شما والدین باید مدام به دنبال آنها باشید تا مشکلاتشات را برای آنان حل کنید. در نتیجه زندگی برای والدین و فرزندان عذاب آور خواهد شد.

حال چگونه می توانید به فرزندتان کمک کنید تا از انتقادی سازنده فایده برد؟ اگر فرزندتان در چنین موقعیتی قرار گرفت هیچگاه نگوید که این تذکر یا اخطار ناعادلانه بوده است. مثلا می توانید از او بپرسید:

1 فکر می کنی به چه دلیل بتو تذکر دادم ؟

2 چگونه می توانی پیشرفت کنی ؟

3 بازهم اگر در موقعیتی بدی قرار بگیری چه خواهی کرد ؟

بیاد داشته باشید که فرزندتان از انتقادی سازنده فایده میبرد. فرزندی که از خطاهایش درس میگیرد و از تلاش دست نمیکشد به احتمال قوی در یادگیری مهارت های دشوار پشتکار خواهد شد و آنها را خوب فرا میگیرد.

 

 

عدم آرامش و امنیت


این نسل به نحوی بی سابقه ازمنابع گوناگون در زمینه های تکنولوژی ، علمی و اقتصادی بهره مند است ... و اما شاید اولین نسلی است که نظام دنیا را از نظر سیاسی ، اقتصادی و محیط زیستی بر لبه پرتگاه نابودی میبرد./ برگرفته از مجمع جهانی اقتصاد ، گزارش ریسکهای جهانی 2018

 چرا بسیاری از افراد مطلع نگران آینده بشر و زمین هستند ؟ امروزه بشر با چالش های مختلف روبروست به چند نمونه توجه کنید.


جرایم اینترنتی: یکی از روزنامه های استرالیایی، چنین گزارش کرده است: « هر روز بیش از پیش ثابت میشود که اینترنت محیطی خطرناک است، محل اجتماعی هکرها ، اوباشان و زورگویان اینترنتی و افرادی است که میل جنسی به کودکان دارند. سرقت هویت ، بیش از هر خلاف دیگری در دنیا درحال رشد است. دردنیای اینترنت ، فضای لازم برای بروز بدترین خصلت ها مهیا شده است ؛ یعنی بی رحمی و خباثت.


نابرابری اقتصادی: « آکسفام » یکی از سازمانهای بین المللی کمک به مستمندان ، اخیرا در گزارشی هشت نفر را به عنوان ثروتمندترین افراد دنیا معرفی کرده است. دارایی این افراد برابر دارایی سه میلیارد و ششصد میلیون نفر از مردم فقیر جهان است. آکسفام ، میگوید: « اقتصاد مریض ما ثروت را بسوی قشر ثروتمند سرازیر میکند و این به قیمت فقیرتر شدن دیگر افراد جامعه تمام میشود که اغلب آنان را زنان تشکیل میدهند.» برخی بر این عقیده اند که این نابرابری اقتصادی میتواند عامل شورش و ناآرامی در جامعه شود.


درگیری ها و آزار و اذیت: آژانس پناهندگان سازمان ملل گزارشی از سال 2018 می گوید: « اکنون بیش از هر زمان شاهد مهاجرت پناهجویان هستیم. » بیش از 68 میلیون نفر ، اغلب به دلیل درگیری یا آزار و اذیت مجبور به ترک خانه و کاشانه شان شده اند. در این گزارش آمده است:

« تقریبا هر دو دقیقه یک نفر مجبور میشود برای زندگی به جای دیگری پناه برد. »


تهدیدی برای محیط زیست: در گزارش های جهانی سال 2018 آمده است: « بسیاری از گونه های گیاهان و حیوانات به سرعت رو به انقراضند . آلودگی هوا و دریا سلامت بشر را به شدت تهدید میکند. » همچنین ، در برخی مناطق تعداد حشرات به صورت بی رویه رو به کاهش است. چون حشرات عامل گرده افشانی گیاهانند ، دانشمندان اخطار داده اند که به دلیل از میان رفتن حشرات این امکان وجود دارد که محیط زیست کاملا نابود شود. متاسفانه صخره های مرجانی مرده و نابود شده اند.


با این توصیف ها ، آیا می توانیم با ایجاد تغییرات لازم ، دنیایی با آرامش و امنیت بیشتر بوجود آوریم ؟ برخی بر این عقیده اند که آموزش و تحصیل یکی از عوامل موثر است. اگر چنین است چه تحصیل و آموزشی ضروری است ؟   

آموزش و رشد اخلاقی و شخصیتی

قدمی برای مقابله با مشکلات


در یکی از اردوهای مدرسه برخی از پسران نوجوان به دلیل ایجاد مزاحمت جنسی برای دیگر دانش آموزان پسر، مورد بازخواست قرار گرفتند. تمامی این پسران ، دانش آموز یکی از مدارس خصوصی و معروف کانادا بودند. روزنامه نگاری در روزنامه اوتاوا سیتی زن می نویسد: « هوش و تحصیلات یا برخورداری از خانواده ای مرفه نوجوانان را از انجام کارهای ناشایست مصون نمی کند. »


این روزنامه نگار همچنین می نویسد: « قاعدتا انتظار میرود در تربیت فرزندان آموزش اصول رفتاری و اخلاقی هدف اصلی والدین باشد. اما به نظر میرسد ، امروزه آنان بیشتر به تحصیلات و داشتن شغلی پردرآمد برای فرزندانشان اهمیت میدهند. »


بی شک تحصیل در مدرسه مهم است . اما بهترین تحصیلات هم نمی تواند انسان را در مقابله با امیال نادرست و تمایلات بد موفق سازد. پس چطور میتوان در زمینه اصول رفتاری و اخلاقی از آموزش لازم برخوردار شد؟ معلمان وظیفه خطیری در این رابطه دارند آنان میتوانند با ارشاد درست اخلاقی دردانش آموزان تغییرات لازم را بوجود آورند به این معنا که خصوصیاتی مانند خویشتنداری ، محبت و نیکویی را در ذهن و قلب دانش آموز پرورش دهند. البته این رفتار و اخلاق یک شبه بوجود نمیاید بلکه در طی تحصیل  دانش آموز و با الگو گرفتن از دیگر دانش آموزان امکان پذیر میگردد.


وقتی با کسانی هستید که شما را دوست دارند چه احساسی دارید؟ احساس امنیت و آرامش؟ راحتی و آسایش؟ بله ، شما اطمینان دارید که آنان خوبی شما را میخواهند و هیچ وقت از روی عمد بشما صدمه نمی زنند. محبت میتواند انسانها را برآن دارد که بخاطر دیگران تغییرات اساسی در خود ایجاد کنند . محبت خصوصیتی اکتسابی است. والدین نقش بزرگی در پرورش این خصوصیت در فرزندشان دارند. آنان به فرزندشان خوراک کافی میدهند. از او نگهداری می کنند و اگر درد و ناراحتی داشته باشد به کمکش می شتابند. والدین دلسوز با فرزندشان صحبت می کنند و به او آموزش لازم را میدهند و در صورت نیاز او را تآدیب می کنند که شامل آموزش اصولی است که راه درست و نادرست را به او نشان میدهد.


علاوه بر این آنان خود برای فرزندشان نمونه هستند، طوری که فرزند بتواند آنان را سرمشق قرار دهد. متاسفانه باید اعتراف کرد که برخی از والدین مسئولیت شان را آنگونه که باید انجام نمیدهند . آیا این موضوع به این معنی است کسانیکه چنین والدینی دارند محکوم به شکستند؟ به هیچ وجه ! افراد مسن حتی آنانیکه در خانواده های ناکارآمد و ناسالم بزرگ شده اند تغییرات شگرفی در زندگیشان ایجاد کرده اند و افرادی قابل اعتماد و مفید برای جامعه شده اند.

   

چگونه می‌توانم از تنهایی در آیم؟‏


شنبه شب است.‏ پسری در اطاق خود تنها میباشد.‏

او فریاد میکشد:‏ «از آخر هفتهها متنفرم!‏» امّا هیچ کس در اطاق نیست که به او پاسخ بدهد.‏ او مجلهای را برمیدارد و در آن عکس گروهی جوان را در ساحل مشاهده میکند.‏ سپس مجله را به سوی دیوار پرت میکند.‏ اشک در چشمانش جمع میشود.‏ لبهایش را به هم میفشارد ولی نمیتواند جلوی جاری شدن اشکهای خود را بگیرد.‏ روی تخت خواب میافتد و هق هق میگرید و میگوید:‏ «چرا هیچ کس به من محل نمیگذاره؟‏»

آیا تو هم گاهی اوقات چنین احساسی داری —‏ احساس انزوا،‏ تنهایی،‏ بیهودگی و پوچی؟‏ در چنین صورتی مأیوس و ناامید نشو.‏ زیرا با وجود اینکه احساس تنهایی موجب آزار شخص میشود،‏ بیماری کشندهای نیست.‏ به طور ساده میتوان گفت که احساس تنهایی،‏ هشدار یا زنگ خطر است.‏ احساس گرسنگی به تو هشدار میدهد که احتیاج به غذا داری.‏ احساس تنهایی به تو هشدار میدهد که احتیاج به رفاقت،‏ نزدیکی و صمیمیت داری.‏ همهٔ ما برای اینکه بتوانیم به نحو احسن زندگی کنیم و فعال باشیم،‏ احتیاج به خوردن غذا داریم.‏ همچنین همهٔ ما فقط در صورتی احساس خوبی خواهیم داشت که از مصاحبت و دوستی برخوردار باشیم.‏

آیا تاکنون دستهای زغال گُلانداخته و مشتعل را تماشا کردهای؟‏ چنانچه زغالی را از آن دستهزغال جدا کنی،‏ بعد از مدتی درخشش و سرخی خود را از دست میدهد.‏ امّا اگر آن را مجدداً به آن دستهزغال اضافه کنی،‏ دوباره سرخ شده،‏ گل میاندازد!‏ ما انسانها در حالت انزوا و تنهایی نمیتوانیم برای مدت زیادی «سرخ و مشتعل» بمانیم یا بخوبی فعالیت کنیم.‏ نیاز به مصاحبت و دوستی جزئی از سرشت ما انسانهاست.‏

تنها باش بدون اینکه احساس تنهایی کنی

مقالهنویسی به نام هِنری دِیوید توریئا مینویسد:‏ «من هرگز دوستی بخوبی انزوا نداشتهام.‏» آیا با این گفته موافقی؟‏ اِستیو ۲۰ ساله است و میگوید:‏ «بلی.‏ من طبیعت را دوست دارم.‏ بعضی وقتها سوار قایق کوچکم میشم و میرم وسط دریاچه.‏ ساعتها تنها آنجا میمانم.‏ این جوری فرصت دارم دربارهٔ زندگیام حسابی فکر کنم.‏ اگر بدونی چقدر خوبه!‏» اِستیو بیست و یک ساله هم موافق است و میگوید:‏ «من توی یک آپارتمان بزرگ زندگی میکنم و بعضی وقتها که میخواهم تنها باشم،‏ میرم روی بام آپارتمان.‏ آنجا کمی فکر میکنم و بعد دعا میکنم.‏ بعدش احساس خیلی خوبی بهم دست میده.‏»

احساس تنهایی موقت

گاهی اوقات اوضاع و شرایطی که هیچگونه تسلط و اختیاری بر آنها نداریم باعث میشوند که احساس تنهایی کنیم؛‏ برای مثال،‏ نقل مکان و نتیجتاً دوری از دوستان صمیمی.‏ رضا تعریف میکند:‏ «در محلهٔ سابقم دوستی داشتم به اسم بابک که از برادر به من نزدیکتر بود.‏ وقتی داشتم از آن محله میرفتم میدونستم که دلم برای او تنگ خواهد شد.‏» بعد،‏ رضا مکثی میکند و لحظات وداع گفتن را به خاطر میآورد.‏ «وقتی خواستم سوار هواپیما بشم بغض توی گلوم گیر کرد.‏ برای آخرین بار همدیگر را در آغوش گرفتیم.‏ احساس کردم که دارم چیز خیلی باارزشی را از دست میدم.‏»

موقعیت رضا در محیط جدید چگونه بود؟‏ او میگوید:‏ «خیلی بهم سخت گذشت.‏ توی محل سابقم دوستام به من علاقه داشتند ولی اینجا بعضی از همکارام ناراحت و دلسردم میکردند.‏ یادم میاد که به ساعت دیواری نگاه میکردم و چهار ساعت به عقب میشمردم (‏ چهار ساعت اختلاف وقت)‏ و پیش خودم فکر میکردم که اگر پیش بابک بودم الآن چه کار میکردیم.‏ خیلی احساس تنهایی میکردم.‏»

وقتی ما در موقعیت ناخوشایندی قرار میگیریم،‏ غالباً به اوقات خوش گذشته فکر میکنیم.‏ لذا حکیم میگوید:‏ «مگو چرا روزهای قدیم از این زمان بهتر بود؟‏»  براستی چرا حکیم چنین پندی را به ما میدهد؟‏

اول اینکه اوضاع و شرایط میتواند بهتر شود.‏ به این دلیل،‏ محققین اغلب چنین حالتی را «تنهایی موقت» مینامند.‏ رضا هم بعد از مدتی بر احساس تنهایی خود غلبه کرد.‏ چگونه؟‏ «در مورد احساسم با یک نفر که علاقه نشان داد صحبت کردم و این کار به من کمک کرد.‏ آدم نمیتونه همش با فکر و خیال گذشته زندگی کنه.‏ من خودم را مجبور کردم که با دیگران رابطه برقرار کنم و به آنها علاقه نشان بدم.‏ این کار مؤثر واقع شد و من هم دوستان جدیدی پیدا کردم.‏» در مورد بابک چطور؟‏ رضا میگوید:‏ «من اشتباه میکردم.‏ با رفتن من دوستی ما تمام نشد.‏ دو روز بعد به بابک زنگ زدم.‏ پای تلفن،‏ یک ساعت و ربع با هم حرف زدیم.‏»

احساس تنهایی مزمن

گاهی اوقات درد عذابآور و جانفرسای تنهایی ادامه مییابد و این طور به نظر میرسد که چاره و علاجی برای آن وجود ندارد.‏ رُنی که دانشآموز دبیرستان است تعریف میکند:‏ «هشت ساله که در این منطقه به مدرسه میرم ولی در طول تمام این مدت نتوانستهام برای خودم یک دوست پیدا کنم!‏ .‏ .‏ .‏ هیچ کس از احساسات من خبر نداره،‏ کسی هم اهمیتی نمیده.‏ بعضی وقتها طاقت و تحملم به سر میرسه!‏»

بسیاری از جوانان همانند رُنی چنین احساسی میکنند که اغلب تنهایی مزمن نامیده میشود.‏ این احساس جدیتر و حادتر از احساس تنهایی موقت است.‏ در واقع،‏ بنا بر گفتهٔ محققین «فرق میان این دو،‏ مانند فرق میان سرماخوردگی معمولی و ذاتالریه (‏ سینهپهلو)‏ است.‏» لذا احساس تنهایی مزمن همچون سینهپهلو علاجپذیر است.‏ اولین اقدامی که میتوان انجام داد این است که به علت آن پی ببریم.‏ (‏ امثال ۱:‏۵)‏ رُندا ۱۶ سال دارد و به دلیل اصلی و متداول احساس تنهایی مزمن اشاره میکند و میگوید:‏ «فکر میکنم دلیل اینکه اینقدر احساس تنهایی میکنم اینه که —‏ اگر آدم از خودش خوشش نیاد نمیتونه دوست پیدا کنه.‏ و انگاری من هم زیاد از خودم خوشم نمیاد.‏» —‏ «تنها در آمریکا»،‏  انگلیسی.‏

احساس تنهایی رُندا علتی درونی دارد.‏ احساس حقارت و عدم عزت نفس مانع میشود که رُندا به دیگران نزدیک شود و با آنان دوستی برقرار کند.‏ محققی چنین اظهار میکند:‏ «افرادی که به طور مزمن احساس تنهایی میکنند معمولاً میگویند،‏ ‹من جذاب نیستم،‏› ‹من آدم جالبی نیستم،‏› ‹من آدم بیفایدهای هستم.‏› » بنابراین،‏ طریق فائق آمدن و چیرگی بر احساس تنهایی،‏ احتمالاً این است که عزت نفس در خود به وجود آوری و یاد بگیری که خودت را تحقیر و ملامت نکنی.

سپس در حالی که یاد میگیری به خودت علاقه داشته باشی دیگران نیز مجذوب و شیفتهٔ محسنات و صفات خوب تو خواهند شد.‏ امّا همانطور که فقط بعد از شکفتن گل میتوان تمام رنگهای آن را دید،‏ دیگران هم فقط زمانی میتوانند کاملاً به محسنات تو پی ببرند که حرف دلت را به آنان بزنی.‏

سر صحبت را باز کن

در نشریهٔ اخیر سازمان ملی بهداشت روانی ایالات متحده چنین آمده است:‏ ‹بهترین پند برای فرد منزوی و تنها این است که با انسانهای دیگر سر و کار داشته باشد.‏› این پند هماهنگ با نصیحت کتاب مقدس است که میگوید،‏ ‹گشادهدل شو› و با دیگران ‹همدردی› کن یعنی برای آنان دلسوزی کن.‏  این عمل مؤثر واقع خواهد شد.‏ چنانچه به نیازهای دیگران توجه نشان دهی تنهایی خود را از یاد خواهی برد و دیگران نیز به تو علاقه پیدا خواهند کرد.‏

ناتالی که نوزده سال دارد دیگر نمیخواست منتظر بنشیند تا دیگران با او سلام و احوالپرسی کنند.‏ او میگوید:‏ ‹من هم باید به دیگران علاقه داشته باشم،‏ وگرنه آنها فکر میکنند که من مغرور و پراِفادهام.‏› بنابراین،‏ ابتدا لبخند بزن.‏ احتمالاً طرف مقابل تو هم لبخند خواهد زد.‏

بعد،‏ سر صحبت را باز کن.‏ لیلا ۱۵ سال دارد و اعتراف میکند:‏ «صحبت کردن با غریبهها برای اولین بار،‏ واقعاً جرأت میخواست.‏ ترسم از این بود که از من خوششان نیاد.‏» چگونه لیلا سر صحبت را باز میکند؟‏ او میگوید:‏ «من چند تا سؤال ساده میکنم،‏ مثلاً میپرسم ‹از کجا میایی؟‏› ‹فلان شخص را میشناسی؟‏› ممکنه هردومان شخصی را بشناسیم و اینطوری سر حرف باز میشه.‏» همچنین مهربانی،‏ بخشش و سخاوتمندی به تو کمک خواهد کرد که دوستیهای باارزشی را برقرار کنی.‏  چنانچه باز هم گاهی اوقات احساس تنهایی کردی،‏ مأیوس نشو.‏ این مسئله کاملاً طبیعی است.‏  

 

جوانان گرامی ، ذهنتان را محفوظ نگاه دارید


بزرگترین دشمن شما شریرانی هستند که در لباس سیاست ، مذهب و یا نگاهی دیگر از سلاحی بسیار خطرناک بر ضد شما استفاده می کنند. آن سلاح تبلیغات گمراه کننده است . سلاحی که برای حمله به ذهن انسان طراحی شده است . این سلاح برای حمله به جسم طراحی نشده بلکه به ذهن ، تا افکار انسان را در اختیار خود تمرکز دهد.


برای حفظ ذهن خود از خطر تبلیغات گمراه کننده در ابعاد و شکلهای مختلف راه های گوناگونی وجود دارند تا خود را از حمله نفوذ شریران محفوظ نگاه دارید. برخی از مردم در سنین مختلف و با وجود داشتن افکار و عقاید به اصطلاح قوی و با اطمینان کامل از خود ، مورد حمله تبلیغات غلط که در واقعیت ضروری و مورد اطمینان هم بود لغزش خوردند.


بنابراین اگر شما جوانان کم تجربه مورد حمله تبلیغات شریران قرارمیگیرید که به نظر ساده و طبیعی می آید حتما باید در مورد آن اطلاعاتی بدست آورید تا بر صحت و درستی آن مطلع شوید . حال ببینیم این گونه تبلیغات تا چه حد خطرناک هستند.


تبلیغات گمراه کننده

در این مقاله منظور از تبلیغات گمراهکننده،‏ اطلاعاتی است که مردم را فریب میدهد و بر طرز فکر و رفتار آنان تأثیر میگذارد.‏ برخی این اطلاعات را با ‹دروغ،‏ تحریف،‏ فریب،‏ تقلّب،‏ کنترل افکار و جنگ روانی› هممعنی میدانند.‏ همچنین آن را با ‹غیراخلاقیات،‏ اعمال زیانبخش و تدبیرهای نادرست› مرتبط میدانند.‏—‏تبلیغات و اعتقادات.‏

این تبلیغات تا چه حد خطرناک است؟‏ آنها همچون گازی سمی،‏ بیبو و بیرنگ به آرامی در فضا پر میشوند و به ذهن ما رخنه میکنند.‏ تشخیص دادن آنها میتواند دشوار باشد.‏ یک متخصص رفتاردرمانی میگوید که این تبلیغات ‹بیش از آنچه تصوّر میکنیم در ذهن ما نفوذ کرده و بر ما تأثیر میگذارد.‏› محققی میگوید که مردم تحت نفوذ این تبلیغات ‹به اعمال خطرناک و نامعقولی دست زدهاند؛‏ اعمالی همچون قتلعام نژادی،‏ جنگ،‏ نژادپرستیهای جنونآمیز،‏ تعصبات مذهبی و دیگر رفتارهای نامعقول.‏› تسلّط—‏تاریخچهٔ تبلیغات گمراهکننده.‏

حال اگر یک انسان میتواند با تبلیغات گمراهکننده ما را فریب دهد،‏ چقدر بیشتر شریر توانایی این کار را دارد!‏  

ایمان خود را بر حق و اطمینان قوی سازید

 در میدان جنگ سربازان نیاز به اطلاعاتی موثق و قابل اعتماد دارند تا اجازه ندهند دشمنشان با نیرنگ و فریب آنان را شکست دهند.‏ ما نیز امروزه مانند همان سربازان هستیم و برای این که اجازه ندهیم شریر ما را فریب دهد به اطلاعات قابل اطمینانی نیاز داریم ، و در باره آنها تفحص می کنیم .

البته انسان شریر به خوبی از این موضوع آگاه است و با استفاده از این نظام شریر میخواهد ما را نسبت به مطالعهٔ کتب گوناگون اخلاقی سرد کند.‏ اما هوشیار باشید و گول حقههای او را نخورید.‏ بلکه بکوشید تا «حقیقت را بهخوبی دریابید.‏»  این کار نیاز به تلاش فراوان دارد.‏ نگارندهای به نام نوآم چامْسکی میگوید:‏ ‹هیچ کس حقیقت را در ذهن شما قرار نمیدهد.‏ این شما هستید که باید به دنبال آن بروید و از درستی آن اطمینان حاصل کنید.‏›  

انسان شریر در لباس مذهب و سیاست نمیخواهد که ما از قدرت تفکّر خود استفاده کنیم و حقیقت را دریابیم.‏ چرا؟‏ به گفتهٔ یک کتاب مرجع،‏ اطلاعات گمراهکننده ‹در صورتی که مردم دیدی موشکافانه و دقیق به مسائل نداشته باشند،‏ تأثیر بیشتری بر آنان خواهد داشت.‏› (‏رسانه و جامعه در قرن بیستم)‏ بنابراین هیچ گاه آنچه را میشنوید بهراحتی نپذیرید و نسبت به آن بیتفاوت نباشید.‏  از قدرت تفکّر و استدلال خود که خدا به شما بخشیده است استفاده کنید تا حقیقت را از آنِ خود سازید.‏

تفرقه و نفاق در بین خود راه ندهید

نیروهای نظامی گاهی برای تضعیف روحیهٔ دشمن از تبلیغات دروغین استفاده میکنند.‏ آنان ممکن است در بین نیروهای دشمن دودستگی ایجاد کنند و آنان را به جنگ با یکدیگر برانگیزند.‏ یا شاید آنان را فریب دهند که خود را از گروه اصلی جدا کنند.‏ یک ژنرال آلمانی اعتراف کرد که یکی از دلایل شکست در جنگ جهانی اول این بود که مردم ‹تحت تأثیر تبلیغات دروغین دشمن قرار گرفتند و فریب خوردند،‏ مانند خرگوشی که با دیدن یک مار هیپنوتیزم میشود.‏› شریر نیز برای شکست ما از ترفندی مشابه استفاده میکند.‏ او میخواهد در جامعه قانون مند تفرقه و نفاق ایجاد کند.‏ برای مثال سعی میکند اختلافات را افزایش دهد، تا بتواند از آن بهره جوید.

همواره اعتماد و اطمینان داشته باشید

سربازی که کاملاً به فرماندهٔ خود وفادار نیست با تمام نیرویش نمیجنگد.‏ به همین دلیل نیروهای دشمن سعی میکنند با دروغهای خود اعتماد و اطمینان سربازان را نسبت به فرماندهشان سست سازند.‏ آنان ممکن است بگویند:‏ «چطور به فرماندهتان اعتماد میکنید؟‏ او باعث شکست شما خواهد شد!‏» آنان برای این که گفتههایشان را ثابت کنند از هر اشتباه کوچک آن فرمانده سوءاستفاده میکنند.‏ شریر نیز چنین عمل میکند.‏ او میخواهد اعتماد ما را نسبت به کسانی که مورد اطمینان ما هستند و برای هدایتمان انتخاب شده اند،‏ سست کند.‏

ترس به دلتان راه ندهید

به یاد داشته باشید که شریر همیشه به شکلی نامحسوس و غیرمستقیم به ما حمله نمیکند.‏ او گاهی اوقات در ما ترس و وحشت ایجاد میکند.‏ به گفتهٔ کتاب تسلّط—‏تاریخچهٔ تبلیغات گمراهکننده،‏ این روش ‹یکی از قدیمیترین ترفندها برای گمراه کردن است.‏› یک پروفسور انگلیسی به نام فیلیپ تِیلور میگوید که امپراتوران دوران باستان برای شکست دشمنانشان ‹نه تنها با دروغهایشان آنان را فریب می دادند،‏ بلکه در آنان ترس و وحشت نیز ایجاد میکردند.‏› امروزه شریر نیز میخواهد در ما ترس و وحشت ایجاد کند؛‏ برای مثال،‏ ترس از انسان،‏ ترس از آزار و اذیت و ترس از مرگ.‏ او میخواهد از این طریق بر ما تسلّط داشته باشد.

حکیم باشید  

آیا تاکنون فیلمی دیدهاید که در آن شخصی فریب دیگران را میخورد؟‏ شاید در درون خود به آن شخص بگویید:‏ ‹گول نخور!‏ اونا دارن دروغ میگن!‏› تصوّر کنید که ما هم پشتیبانی داریم که می گوید «فریب دروغهای شریر را نخورید!‏»

هوشیار و مراقب باشید و در هر موضوعی جستجو کنید تا به حقیقت آن برسید. به حرف این و آن نباشید ، خودتان با تامل و درایت نتیجه مطلوب را بگیرید. 

 

جوانان گرامی ، ذهنتان را محفوظ نگاه دارید


بزرگترین دشمن شما شریرانی هستند که در لباس سیاست ، مذهب و یا نگاهی دیگر از سلاحی بسیار خطرناک بر ضد شما استفاده می کنند. آن سلاح تبلیغات گمراه کننده است . سلاحی که برای حمله به ذهن انسان طراحی شده است . این سلاح برای حمله به جسم طراحی نشده بلکه به ذهن ، تا افکار انسان را در اختیار خود تمرکز دهد.


برای حفظ ذهن خود از خطر تبلیغات گمراه کننده در ابعاد و شکلهای مختلف راه های گوناگونی وجود دارند تا خود را از حمله نفوذ شریران محفوظ نگاه دارید. برخی از مردم در سنین مختلف و با وجود داشتن افکار و عقاید به اصطلاح قوی و با اطمینان کامل از خود ، مورد حمله تبلیغات غلط که در واقعیت ضروری و مورد اطمینان هم بود لغزش خوردند.


بنابراین اگر شما جوانان کم تجربه مورد حمله تبلیغات شریران قرارمیگیرید که به نظر ساده و طبیعی می آید حتما باید در مورد آن اطلاعاتی بدست آورید تا بر صحت و درستی آن مطلع شوید . حال ببینیم این گونه تبلیغات تا چه حد خطرناک هستند.


تبلیغات گمراه کننده

در این مقاله منظور از تبلیغات گمراهکننده،‏ اطلاعاتی است که مردم را فریب میدهد و بر طرز فکر و رفتار آنان تأثیر میگذارد.‏ برخی این اطلاعات را با ‹دروغ،‏ تحریف،‏ فریب،‏ تقلّب،‏ کنترل افکار و جنگ روانی› هممعنی میدانند.‏ همچنین آن را با ‹غیراخلاقیات،‏ اعمال زیانبخش و تدبیرهای نادرست› مرتبط میدانند.‏—‏تبلیغات و اعتقادات.‏

این تبلیغات تا چه حد خطرناک است؟‏ آنها همچون گازی سمی،‏ بیبو و بیرنگ به آرامی در فضا پر میشوند و به ذهن ما رخنه میکنند.‏ تشخیص دادن آنها میتواند دشوار باشد.‏ یک متخصص رفتاردرمانی میگوید که این تبلیغات ‹بیش از آنچه تصوّر میکنیم در ذهن ما نفوذ کرده و بر ما تأثیر میگذارد.‏› محققی میگوید که مردم تحت نفوذ این تبلیغات ‹به اعمال خطرناک و نامعقولی دست زدهاند؛‏ اعمالی همچون قتلعام نژادی،‏ جنگ،‏ نژادپرستیهای جنونآمیز،‏ تعصبات مذهبی و دیگر رفتارهای نامعقول.‏› تسلّط—‏تاریخچهٔ تبلیغات گمراهکننده.‏

حال اگر یک انسان میتواند با تبلیغات گمراهکننده ما را فریب دهد،‏ چقدر بیشتر شریر توانایی این کار را دارد!‏  

ایمان خود را بر حق و اطمینان قوی سازید

 در میدان جنگ سربازان نیاز به اطلاعاتی موثق و قابل اعتماد دارند تا اجازه ندهند دشمنشان با نیرنگ و فریب آنان را شکست دهند.‏ ما نیز امروزه مانند همان سربازان هستیم و برای این که اجازه ندهیم شریر ما را فریب دهد به اطلاعات قابل اطمینانی نیاز داریم ، و در باره آنها تفحص می کنیم .

البته انسان شریر به خوبی از این موضوع آگاه است و با استفاده از این نظام شریر میخواهد ما را نسبت به مطالعهٔ کتب گوناگون اخلاقی سرد کند.‏ اما هوشیار باشید و گول حقههای او را نخورید.‏ بلکه بکوشید تا «حقیقت را بهخوبی دریابید.‏»  این کار نیاز به تلاش فراوان دارد.‏ نگارندهای به نام نوآم چامْسکی میگوید:‏ ‹هیچ کس حقیقت را در ذهن شما قرار نمیدهد.‏ این شما هستید که باید به دنبال آن بروید و از درستی آن اطمینان حاصل کنید.‏›  

انسان شریر در لباس مذهب و سیاست نمیخواهد که ما از قدرت تفکّر خود استفاده کنیم و حقیقت را دریابیم.‏ چرا؟‏ به گفتهٔ یک کتاب مرجع،‏ اطلاعات گمراهکننده ‹در صورتی که مردم دیدی موشکافانه و دقیق به مسائل نداشته باشند،‏ تأثیر بیشتری بر آنان خواهد داشت.‏› (‏رسانه و جامعه در قرن بیستم)‏ بنابراین هیچ گاه آنچه را میشنوید بهراحتی نپذیرید و نسبت به آن بیتفاوت نباشید.‏  از قدرت تفکّر و استدلال خود که خدا به شما بخشیده است استفاده کنید تا حقیقت را از آنِ خود سازید.‏

تفرقه و نفاق در بین خود راه ندهید

نیروهای نظامی گاهی برای تضعیف روحیهٔ دشمن از تبلیغات دروغین استفاده میکنند.‏ آنان ممکن است در بین نیروهای دشمن دودستگی ایجاد کنند و آنان را به جنگ با یکدیگر برانگیزند.‏ یا شاید آنان را فریب دهند که خود را از گروه اصلی جدا کنند.‏ یک ژنرال آلمانی اعتراف کرد که یکی از دلایل شکست در جنگ جهانی اول این بود که مردم ‹تحت تأثیر تبلیغات دروغین دشمن قرار گرفتند و فریب خوردند،‏ مانند خرگوشی که با دیدن یک مار هیپنوتیزم میشود.‏› شریر نیز برای شکست ما از ترفندی مشابه استفاده میکند.‏ او میخواهد در جامعه قانون مند تفرقه و نفاق ایجاد کند.‏ برای مثال سعی میکند اختلافات را افزایش دهد، تا بتواند از آن بهره جوید.

همواره اعتماد و اطمینان داشته باشید

سربازی که کاملاً به فرماندهٔ خود وفادار نیست با تمام نیرویش نمیجنگد.‏ به همین دلیل نیروهای دشمن سعی میکنند با دروغهای خود اعتماد و اطمینان سربازان را نسبت به فرماندهشان سست سازند.‏ آنان ممکن است بگویند:‏ «چطور به فرماندهتان اعتماد میکنید؟‏ او باعث شکست شما خواهد شد!‏» آنان برای این که گفتههایشان را ثابت کنند از هر اشتباه کوچک آن فرمانده سوءاستفاده میکنند.‏ شریر نیز چنین عمل میکند.‏ او میخواهد اعتماد ما را نسبت به کسانی که مورد اطمینان ما هستند و برای هدایتمان انتخاب شده اند،‏ سست کند.‏

ترس به دلتان راه ندهید

به یاد داشته باشید که شریر همیشه به شکلی نامحسوس و غیرمستقیم به ما حمله نمیکند.‏ او گاهی اوقات در ما ترس و وحشت ایجاد میکند.‏ به گفتهٔ کتاب تسلّط—‏تاریخچهٔ تبلیغات گمراهکننده،‏ این روش ‹یکی از قدیمیترین ترفندها برای گمراه کردن است.‏› یک پروفسور انگلیسی به نام فیلیپ تِیلور میگوید که امپراتوران دوران باستان برای شکست دشمنانشان ‹نه تنها با دروغهایشان آنان را فریب می دادند،‏ بلکه در آنان ترس و وحشت نیز ایجاد میکردند.‏› امروزه شریر نیز میخواهد در ما ترس و وحشت ایجاد کند؛‏ برای مثال،‏ ترس از انسان،‏ ترس از آزار و اذیت و ترس از مرگ.‏ او میخواهد از این طریق بر ما تسلّط داشته باشد.

حکیم باشید  

آیا تاکنون فیلمی دیدهاید که در آن شخصی فریب دیگران را میخورد؟‏ شاید در درون خود به آن شخص بگویید:‏ ‹گول نخور!‏ اونا دارن دروغ میگن!‏› تصوّر کنید که ما هم پشتیبانی داریم که می گوید «فریب دروغهای شریر را نخورید!‏»

هوشیار و مراقب باشید و در هر موضوعی جستجو کنید تا به حقیقت آن برسید. به حرف این و آن نباشید ، خودتان با تامل و درایت نتیجه مطلوب را بگیرید.  

 

از شخصیت کهنه دوری کن !


موضوع مورد بحث امروز ما : چطور میتوانیم شخصت کهنه را از تن درآوریم  و چرا این کار ضرورت دارد .

  بعد از این که شخصیت کهنه را از تن در آوردیم،‏ باید همواره از آن دوری کنیم.‏ در این مقاله بررسی خواهیم کرد که چطور میتوانیم شخصیت کهنه را از تن به در کنیم و چرا این کار ضرورت دارد.‏ به علاوه خواهیم دید حتی شخصی که غرق در اعمال اشتباه و گناهآلود باشد،‏ باز هم میتواند شخصیتش را اصلاح کند.‏ همچنین خواهیم دید آنانی که سالها در ایمان هستند چطور میتوانند شخصیت کهنه را از خود دور نگه دارند.‏ همهٔ ما به چنین یادآوریهایی نیاز داریم.‏ متأسفانه برخی با اعتقاد به دین خود به اندازهٔ کافی مراقب نبودند و دوباره به راههای بدی کشیده شدهاند که در گذشته در آن قدم برمیداشتند.‏  

در باره امیال نامشروع جنسی

 اگر لباسهایتان کثیف شود یا بوی بدی بگیرد چه میکنید؟‏ مسلّماً آنها را هرچه سریعتر از تن درمیآورید.‏ به طور مشابه باید هر چه سریعتر از فرمان خدا اطاعت کنیم و شخصیت کهنه را از تن درآوریم،‏ یعنی عاداتی را که با احکام الهی هماهنگ نیست کنار بگذاریم.‏  حال دو نمونه از اعمال گناهآلود را بررسی میکنیم؛‏ اعمال نامشروع جنسی و اعمالی که ما را ناپاک میسازد .

 اعمال نامشروع جنسی.‏ که  شامل همجنسگرایی و یا رابطهٔ جنسی بین دو شخص میشود که قانوناً ازدواج نکردهاند. این سخن نشان میدهد که ریشهکن ساختن این تمایلات از دل،‏ مستلزم تلاش فراوان و ارادهٔ قوی است.‏ با این حال میتوان در جنگ با این تمایلات پیروز شد.‏

تجربهٔ دختری از ژاپن را در نظر بگیرید.‏ او وقتی به سنین نوجوانی رسید احساس بیارزشی و تنهایی میکرد و برای غلبه بر احساس تنهاییاش از ۱۵ سالگی به روابط نامشروع جنسی با افراد مختلف روی آورد.‏ او با سرافکندگی اعتراف میکند که سه بار سقط جنین کرد.‏ این دختر میگوید:‏ «وقتی روابط غیراخلاقی را شروع کردم،‏ در ابتدا احساس امنیت میکردم،‏ فکر میکردم کسی مرا دوست دارد و به من نیاز دارد.‏ اما هر چه بیشتر درگیر آن روابط شدم،‏ بیشتر احساس ناامنی و نگرانی میکردم.‏» او تا ۲۳ سالگی به همین شکل زندگی کرد. سپس بخود آمد و از آنجائیکه اعتقاد دینی داشت با مطالعه توانست بر امیال نفس خود غلبه کند.  

از اعمال ناپاک دوری کنید

 اعمالی که ما را ناپاک میسازد.‏ کلمهٔ «ناپاکی»  معنای بسیار وسیعی دارد و تنها به اعمال نامشروع جنسی محدود نمیشود.‏ برای مثال عمل مضر مواد مخدر ، سیگار کشیدن یا شوخیها و جوکهای غیراخلاقی نیز نوعی ناپاکی محسوب میشوند.‏   ناپاکی همچنین شامل اعمال نادرستی میشود که شخص در خلوت انجام میدهد؛‏ همچون خواندن کتابهایی که او را از نظر جنسی تحریک میکند یا تماشای پورنوگرافی که ممکن است به عادت ناپاک خودارضایی بینجامد.

 کسانی که به تماشای پورنوگرافی عادت دارند،‏ «شهوت عنانگسیخته» را در فکر خود میپرورانند و در نتیجه ممکن است به داشتن رابطهٔ جنسی اعتیاد پیدا کنند.‏ تحقیقات نشان میدهد آنانی که تمایلی شدید به تماشای پورنوگرافی دارند،‏ مانند افراد معتاد به الکل و مواد مخدّر علائم اعتیاد در آنان دیده میشود.‏ بنابراین جای تعجب نیست که تماشای پورنوگرافی نتایج مضری دارد؛‏ نتایجی همچون احساس شرم و سرافکندگی،‏ بازدهی کم در محل کار،‏ زندگی خانوادگی ناموفق،‏ طلاق و خودکشی.‏ مردی که به تماشای پورنوگرافی اعتیاد داشت،‏ یک سال پس از ترک اعتیادش چنین نوشت:‏ «در گذشته احساس بیارزشی میکردم اما اکنون برای خودم ارزش قائلم.‏»

 

خشم،‏ ناسزاگویی و دروغ را کنار بگذارید

 معمولاً کسانی که زود عصبانی میشوند،‏ هنگامی که خشمشان را بروز میدهند،‏ ناسزا میگویند.‏ مسلّماً چنین افرادی نمیتوانند زندگیای شاد داشته باشند.‏  پدری از استرالیا میگوید:‏ «در گذشته خیلی ناسزا میگفتم و بهخاطر هر موضوع پیشپاافتادهای عصبانی میشدم.‏ من و همسرم سه بار از هم جدا شده بودیم و میخواستیم رسماً از هم طلاق بگیریم.‏» چه شد که این پدر بر خشم و و دروغ خود غلبه کرد؟ او می گوید که روزی بخود آمدم که چه چیزی باعث خشم و ناسزاگویی من میشود ؟! کمبود تمرکز به زیبایی ها و آرامش و علاقه همسر و بچه هایم . آنان با اینکه من عصبی میشدم مرا دوست میداشتند و همیشه بمن بعنوان بزرگ خانواده احترام می گذاشتند. ولی هیچوقت مرا  بعنوان یک پدر سالم و مهربان الگوی خود قرار نمیداند. از این رو بخود آمدم و تصمیم گرفتم با سعی و مطالعه تمرکزم را بر امیال نادرست خود قرار بدهم و بجای ایراد گرفتن از خانواده ام از خودم ایراد بگیرم . این عمل من با گذشت چند ماه تحمل بالاخره نتیجه داد و به پدری مهربان و عاشق خانواده تبدیل شدم .

 بنابراین ما باید به این هشدارها توجه کنیم :« که از خشم،‏ ناسزاگویی و فریاد زدن دوری کنیم.‏ » حتی اگر موضوعات مالی بخواهد که ما چنین اعمال خشونتباری را ترویج دهیم .‏ شاید از دید مردم رفتارهای خشونتآمیز بسیار عادی و معمول باشند،‏ اما باعث ناخشنودی آفریدگارمان نمیشود.‏ بسیاری افراد باید ابتدا این رفتارهای مضر را کنار میگذاشتند تا بتوانند شخصیت نو را به تن کنند.‏  

 نمونهٔ دیگری ازمردی اهل کشور اطریش را در نظر بگیرید :‏ همکاران او چنین در باره این مرد می گویند «او شخصیت بسیار ملایم و فروتن دارد که همه دوست دارند با او صحبت کنند.‏» اما این مرد جوان در گذشته چنین نبوده است.‏ او در سنین نوجوانی به مصرف بیش از حد الکل روی آورد و در نتیجه به شخصی پرخاشگر تبدیل شد.‏ یک بار بعد از مصرف بیش از حد الکل،‏ در حالت مستی و عصبانیت شدید،‏ دوستدخترش را کُشت و به ۲۰ سال حبس محکوم شد.‏ زندگی در زندان در ابتدا تغییری در شخصیت او ایجاد نکرد.‏ اما بعدها مادرش ترتیبی داد که فردی با تجربه از فامیل به دیدن پسرش در زندان برود.‏ و به تجربه و توصیه های فامیل گوش فرا دهد و برای یک بار هم که شده بخود بیاید و سعی کند در شخصیت خود تغییری دهد تا خوش نام همگان گردد . این فامیل می گوید که من انتظار نداشتم که مرد جوان بزودی تغییر کند ولی خوشحالم از اینکه چنین شد .بنابراین مرد جوان میگوید:‏ «برایم بسیار مشکل بود که شخصیت کهنه را از تنم درآورم.‏ ولی حرفهای مادرم و فامیلم به من کمک کرد،‏ تا به مثلی توجه کنم که می گوید ‹شریر راههای خود را ترک گوید.‏ › این موضوع باعث شد تا خودم را نامطلوب ببینم و سعی کردم تا شخصیت جدیدی در خود ایجاد کنم و امیال ناپاک را از خود دور کردم.

جدا از ناسزاگویی،‏ دروغ گفتن نیز یکی از خصوصیات شخصیت کهنه است.‏ برای مثال،‏ بسیار معمول است که مردم هنگام پُر کردن فرم گزارش مالیاتی آنچه را درست است ننویسند یا برای این که خطاهایشان را گردن نگیرند دروغ بگویند.‏ اما آفریدگار ما «خدای امین» است.‏  او از «هر یک» از پرستندگانش انتظار دارد که «به همسایهٔ خود راست بگوید» و ‹دروغ نگوید.‏›  بنابراین حتی اگر برایمان سخت باشد یا خجالتزده شویم،‏ باز هم باید حقیقت را بگوییم.‏  

نمونه های بالا چطور موفق شدند

 شخص نمیتواند تنها با قدرت خود شخصیت کهنه را از تن درآورد.‏ بلکه با کمک خویشاوندان و دوستان نزدیک و حتی مراجعه به نزد روان پزشک و مطالعه کلام خدا که در سایت های گوناگون موجود است میتوان بر نفس نادرست خود غلبه کرد . این جوانان  که در این مقاله به آنان اشاره شد باید سخت میجنگیدند تا عادات و اعمال بد خود را کنار بگذارند.‏ آنان با بخود آمدن و ایرادگرفتن از امیال خود و سعی در بهبود بخشیدن در شخصیت خود ، در این جنگ پیروز شدند.‏   

 

 

 

پرسش جوانان ، چگونه میتوانم دوران آشنایی خوبی داشته باشم

 

محققی در زمینه زندگی خانوادگی ، اظهار می کند : « اکثر موارد عدم موفقیت در زندگی زناشویی ، ناشی از عدم موفقیت در بهتر شناختن یکدیگر پیش از ازدواج است. » اغلب دختر خانمها بخودشان زحمت و فرصت آشنایی بهتر با فرد مورد پسند خود نمیدهند تا در ابتدا دوران دوستی سالمی داشته باشند و ببینند شخص مقابل چه جور آدمیه ، لاکن با علاقمندی و ازدواج ، بعد از مدتی زندگی زناشویی از هم می پاشد.

 حال ، چگونه میتوان مانع بروز چنین مصیبت هایی شد ؟ راه حل آن مسلما شناخت خوب قبل از ازدواج است !


پیش از ملاقات و دوستی


شما شاید این مثل را شنیدید که می گوید : « زن یا مرد زیرک در رفتار خود تامل می کند. » چنانچه قبل از شناختن شخصی عاشق او بشوی ، در دردسر بزرگی خواهی افتاد – حتی اگر شیفته او شده باشی در آن صورت ، احتمالا با شخصی ازدواج خواهی کرد که احساسات و اهدافش کاملا با احساسات و اهداف تو فرق دارد! بنابراین فرد زیرک و هوشیار ، آن شخص را در یک جمع تحت نظر میگیرد ؛ مثلا در هنگام انجام فعالیت های تفریحی دست جمعی .


انوش مرد جوانی بمدت ده سال است که از زندگی زناشویی سعادتمندی برخوردار بوده و تعریف می کند و می گوید: « می دونستم که اگر از همان اول خیلی با دختر مورد علاقه ام صمیمی بشم احساساتم نمیگذاره درست قضاوت کنم . بهمین خاطر دوست دخترم را دورادور زیر نظر گرفتم بدون اینکه خودش بدونه که به او علاقه دارم . این جوری میتونستم ببینم چطوری با دیگران رفتار می کنه یا اینکه دختر سبک و بی شخصیتیه ، همینجوری که با او صحبت میکردم با اوضاع و احوال او و همینطور به اهدافش در زندگی پی میبردم .»

 تجربه انوش نشان میدهد تا شما نیز با شخص مورد پسند خود بیشتر و بهتر آشنا بشوید و جویای سابقه و اوضاع زندگی و حیثیت وی شوی . صرف کردن وقت به اتفاق یکدیگر تحت اوضاع و شرایط گوناگون مفید است.


اولین ملاقاتها


چنانچه به این نتیجه رسیددید که شخصی میتواند همسر مناسبی برای شما باشد ، آنوقت میتوانید به وی بگوئید که میل دارید  او را بهتر بشناسید. ( لازم به تذکر است که این مطلب در مورد کشورهایی صدق می کند که ملاقات دوستی مرد و زن امری مرسوم و عادی است . ) باری،  بفرض جواب او مثبت باشد در آن صورت لزومی ندارد که اولین ملاقات شما حالت جدی بخود بگیرد . احتمالا ملاقات برای مثلا صرف ناهار و یا ملاقات با دوستان دیگر این فرصت را بشما میدهد تا با آن شخص بهتر آشنا شده ، بتوانی تصمیم قاطعه ای بگیرید که آیا تمایل به رابطه دوستی خود با او را دارید یانه .


شناختن انسانیت باطنی – قلبی


یک گروه تحقیقاتی در مجله ازدواج و خانواده  شماره مه سال 1980 چنین گزارش میدهد : « اگر انسان با شناخت نسبتا کامل در مورد شخصیت باطنی فرد دیگری با وی ازدواج کند ، احتمال دوام و سعادت آن ازدواج بیشتر خواهد بود.» بنابراین شناخت انسانیت باطنی و قلبی شخص مقابل بسیار اهمیت دارد. با وجود این بیرون کشیدن نیتهای دل شخص مقابل کار آسانی نیست و نیاز به سعی و کوشش و درایت دارد.


حال برای اینکه بتوانید نظر اجمالی بر احساسات طرف مقابل خود بیفکنید ، سعی کنید پرسشهایی از او بکنید که نیاز به پاسخهای مفصلتری دارد. مثلا بپرسید که اوقات فراغت خود را چطوری می گذرانی؟ یا اینکه ، اگر مشکل مالی نمیداشتی چکار میکردی ؟ با چه کسانی در رفت و آمد هستی ؟ مشغول به چه کاری هستی ؟ اینگونه پرسشها موجب میگردد تا شخص مقابل پاسخهای بیشتری بدهد. و به این صورت خواهی فهمید که او برای چه چیزهایی ارزش قائل است.

 

همچنانکه رابطه میان شما عمیقتر میشود و هر دو شما با جدیت بیشتری به ازدواج می اندیشید ، ضرورت ایجاب می کند تا در باره موضوعات مهم با یکدیگر صحبت کنید ، موضوعاتی همچون معیارهایی که برای خود تعیین کرده اید ؛ در کجا و چگونه میخواهید زندگی کنید ، مسائل مالی و اینکه آیا هر دو شما میخواهید کار کنید یا خیر. اینگونه مشاوره با همدیگر نتیجه خوبی در بر خواهد داشت ولی اگر در صورت عدم موفقیت در رابطه دوستی ، بهترین کار اینست که با یکدیگر رو در رو صحبت کنید و ضرورت خاتمه بخشیدن به آن رابطه را با ذکر دلیل برای یکدیگر مشخص کنید.


افرادی که با چشمان باز وارد زندگی زناشویی شده و اطمینان دارند که می توانند هر گونه عدم توافقی را رفع نمایند . موفقیت در دوستی پیش از ازدواج ، آنان را برای ازدواجی موفق و سعادتمند آماده می کند.    

ایجاد ارتباط با نوجوانان خود

والدین...

«پیش از این،‏ گفتگو با پسرمان بسیار آسان بود.‏ اما اکنون که ۱۶ سال دارد من و شوهرم نمیدانیم در فکرش چه میگذرد.‏ خودش را در اتاقش حبس میکند و اصلاً با ما حرف نمیزند.‏»  

«قبلاً فرزندانم مشتاق شنیدن حرفهایم بودند و هر چه میگفتم برایشان جالب بود.‏ اما اکنون که به سنین نوجوانی رسیدهاند فکر میکنند دنیای آنان دنیای دیگری  است که من کاملاً با آن غریبهام.‏»  

اگر شما هم نوجوانی در خانه دارید به احتمال قوی گفتههای بالا حرف دل شما هم هست.‏ شاید در گذشته گفتگو و ارتباط با فرزندتان مانند شاهراهی دوطرفه بود،‏ اما امروز بیشتر شبیه کوچهای بنبست است.‏ آنجلا،‏ مادری از ایتالیا میگوید:‏ «وقتی پسرم کوچک بود مجال نمیداد و مرا با سؤالاتش بمباران میکرد.‏ اما حالا من هستم که باید برای حرف زدن پیشقدم شوم.‏ در غیر این صورت روزها بدون هیچ گفتگوی سودمندی میگذرد.‏»

مانند پسر آنجلا که در زیر این مقاله آمده است ، ممکن است کودک شیرینزبان و گرم شما هم به نوجوانی کمحرف و سرد تبدیل شده باشد.‏ و حال تمام تلاشهایتان برای گفتگو با او به جوابی سرد و کوتاه میانجامد.‏ مثلاً از پسرتان میپرسید:‏ «روزت چطور بود؟‏» با بیحوصلگی جواب میدهد:‏ «بد نبود.‏» از دخترتان میپرسید:‏ «از مدرسه چه خبر؟‏» با بیاعتنایی جواب میدهد:‏ «هیچی.‏» شاید برای این که او را بیشتر وادار به حرفزدن کنید بگویید:‏ «این که نشد جواب!‏ یک کم بیشتر حرف بزن.‏» اما پاسخی جز سکوت عایدتان نمیشود.‏

البته برخی نوجوانان در حرفزدن مشکلی ندارند.‏ اما آنچه میگویند چیزی نیست که والدینشان میخواهند بشنوند.‏ اِدنا،‏ مادری از نیجریه میگوید:‏ «هر موقع از دخترم درخواستی میکنم او فقط میگوید:‏ ‹راحتم بگذار.‏› » رامون از مکزیک مشکلی مشابه با پسر ۱۶ سالهٔ خود دارد.‏ او میگوید:‏ «ما هر روز کارمان به مشاجره میکشد.‏ هر موقع از او کاری میخواهم،‏ هزار عذر و بهانه میآورد که از انجام آن شانه خالی کند.‏»

تلاش برای ایجاد ارتباط با نوجوانی که حرف نمیزند صبر و شکیبایی زیادی میطلبد.‏ باید گفت در واقع که «عدم مشورت» و گفتگو نتیجهای جز عجز و ناتوانی ندارد.‏ ‏ آنا،‏ مادری از روسیه که مسئولیت بزرگ کردن پسرش را به تنهایی بر عهده دارد،‏ میگوید:‏ «وقتی پسرم حرفش را به من نمیگوید،‏ چنان مستأصل میشوم که میخواهم فریاد بکشم.‏» چرا درست زمانی که فرزندان بیش از پیش نیاز به مشورت و گفتگو دارند از برقراری ارتباط با والدینشان عاجزند؟‏

موانع را شناسایی کنید

اغلب گفتهها و سخنان شخص انعکاسی از حالات درونی اوست.‏ بنا به گفته ای:‏ «آنچه در دل شخص باشد،‏ از سخنانش آشکار میگردد.‏»  با گفتگو،‏ افراد را میشناسیم و در کنار آن احساسات و افکار خود را نیز نمایان میسازیم.‏ همین نکته یعنی آشکار کردن احساسات و افکار برای نوجوانان مسئلهساز است.‏ حتی گاه راحت و خوش صحبتترین بچهها هم در سنین بلوغ ناگهان دگرگون میشوند و به افرادی خجالتی و کمرو تبدیل میگردند.‏ پژوهشگران میگویند اغلبِ نوجوانان احساس میکنند همواره تمام اَعمال و گفتارشان زیر نظر است؛‏ مانند این که روی صحنهٔ تئاتر زیر نور بیرحم نورافکن ایستادهاند و جمعیت به آنان چشم دوخته است.‏ از این رو،‏ نوجوان کمرو و خجالتی به جای روبرو شدن با این احساس پردهٔ نمایش را پایین میکشد.‏ به این ترتیب،‏ در عالَم خودش فرو میرود طوری که والدین نمیتوانند به راحتی به آن وارد شوند.‏

مانع دیگر بر سر راه ایجاد ارتباط با نوجوانان،‏ نیاز آنان به استقلال است که از آن گریزی نیست.‏ فرزند شما در راه رشد شخصیت است و بخشی از این رشد آمادگی یافتن برای زندگیای مستقل است.‏ البته این بدین معنی نیست که فرزند شما در سنین نوجوانی آمادگی یافته به تنهایی زندگی کند.‏ از بسیاری جهات در این دوران او بیش از هر زمانی به کمک شما نیاز دارد.‏ اما طبعاً روند استقلال در ذهن فرزند شما سالها پیش از پختگی و بلوغ او آغاز میشود.‏ بسیاری از جوانان ترجیح میدهند در خلوت خود به حل مشکلاتشان بپردازند.‏ این موضوع بخشی از روند رشد شخصیت فرزند شماست.‏

البته،‏ احتمالاً نوجوان شما در جمع همسالانش به شیوهای دیگر رفتار میکند.‏ در این مورد جسیکا،‏ مادری از مکزیک میگوید:‏ «زمانی که دخترم کوچکتر بود برای حل مشکلاتش پیش من میآمد.‏ اما الآن پیش دوستانش میرود.‏» اگر نوجوان شما نیز چنین رفتاری دارد تصوّر نکنید که دیگر شما را کنار گذاشته است یا قبول ندارد.‏ برعکس،‏ همهپرسیها نشان میدهند که نوجوانان نصایح والدینشان را بیش از دوستانشان قبول دارند؛‏ حتی اگر غیر از این ادعا کنند.‏ اما شما والدین چگونه میتوانید راه ارتباط و گفتگو را برای فرزندتان باز نگاه دارید؟‏

کلیدهای موفقیت —‏ موانع را بشکنید

تصوّر کنید در شاهراهی رانندگی میکنید و مسافتی طولانی را گذراندهاید که تنها نیاز داشتهاید کمی فرمان را بچرخانید.‏ سپس ناگهان به پیچی تند میرسید.‏ برای آن که از جاده منحرف نشوید باید متناسب با پیچ جاده فرمان را بچرخانید و ماشین را کنترل کنید.‏ وضعیت شما زمانی که فرزندتان به سن نوجوانی میرسد نیز مشابه چنین وضعیتی است.‏ شاید تا به حال در تربیت و پرورش فرزندتان روند نسبتاً یکنواختی پیش گرفته بودید،‏ اما اکنون در مسیر زندگی او پیچ تندی نمایان شده است.‏ شما باید برای برقراری ارتباط تغییراتی در روش برخوردتان با او صورت دهید.‏ سؤالات زیر را از خود بپرسید.‏

‹آیا زمانی که پسر یا دخترم آمادهٔ صحبت با من است،‏ من نیز از خود آمادگی نشان میدهم؟‏› 

بقول معروف که میگوید:‏ «سخنی که در محلّش گفته شود،‏ مثل سیبهای طلا در مرصعکاری نقره است.‏» راز موفقیت،‏ در بجا یا به موقع عمل کردن است.‏ برای روشن شدن مطلب مثالی میزنیم.‏ یک کشاورز باید به موقع و زمانی که محصول آمادهٔ درو شد آن را برداشت کند.‏ او نمیتواند محصول را زودتر از موعد آن برداشت کند یا کار برداشت را به تعویق بیندازد.‏ نوجوان شما نیز ممکن است در زمانی مشخص تمایل به صحبت کردن داشته باشد.‏ این فرصت را غنیمت شمارید.‏ فرانسیس،‏ مادری از استرالیا که مسئولیت بزرگ کردن دخترش را به تنهایی به عهده دارد میگوید:‏ «بارها دخترم شبها به اتاقخواب من آمده و گاهی حدود یک ساعت صحبت کردهایم.‏ برای من بیدار ماندن تا دیروقت خیلی مشکل است.‏ اما در همین اوقات بود که ما در مورد همه چیز صحبت میکردیم.‏»

این توصیه را امتحان کنید:‏ اگر نوجوانتان تمایل به گفتگو ندارد،‏ به فعالیتی مشترک بپردازید؛‏ با هم برای قدم زدن یا ماشینسواری بیرون روید،‏ با هم بازی و تفریح کنید و یا به کارهای روزمرهٔ خانه بپردازید.‏ در چنین شرایطی نوجوان شما بیشتر تمایل به گفتگو پیدا میکند.‏

‹آیا به احساسات پنهان فرزندم در پس گفتههای او پی میبرم؟‏›

  در دوران نوجوانی فرزندتان باید بیش از هر زمان سخنان او را ‹بیازمایید.‏› نوجوانان اغلب بسیار اغراقآمیز صحبت میکنند.‏ مثلاً ممکن است پسر یا دختر شما بگوید:‏ «با من همیشه مثل بچه رفتار میکنید.‏» یا بگوید:‏ «هیچوقت به حرفهای من گوش نمیدهید.‏» به جای این که کلمات ‹همیشه› یا ‹هیچوقت› شما را عصبانی کند،‏ سعی کنید منظور واقعی او را بفهمید.‏ شاید این گفته که «با من همیشه مثل بچه رفتار میکنید» به معنی این باشد که «احساس میکنم به من اطمینان ندارید.‏» و شاید این گفته که «هیچوقت به حرفهای من گوش نمیدهید» به این معنی باشد که «میخواهم به شما بگویم از چه چیز ناراحتم.‏» تلاش کنید به احساسات او در پس گفتههایش پی ببرید.‏

این توصیه را امتحان کنید:‏ در جواب گفتههایی از این قبیل میتوانید بگویید:‏ «فکر میکنم از یک چیزی ناراحتی.‏ من دوست دارم به حرفهایت گوش بدهم.‏ به من بگو چرا فکر میکنی که با تو مثل بچه رفتار میکنم.‏» و سپس بدون این که حرف او را قطع کنید پای صحبتش بنشینید.‏

‹آیا در حین این که تلاش میکنم فرزندم را به صحبت کردن برانگیزم ناآگاهانه راه ارتباط را به او میبندم؟‏›

  اگر با سخنان و برخورد آرامتان «بذر صلح» را بکارید نوجوان شما تمایل بیشتری برای گفتگو خواهد داشت.‏ همواره به خاطر داشته باشید که شما حامی و مدافع فرزندتان هستید.‏ وقتی در مورد موضوعی با او صحبت میکنید نباید او را به چشم متهمی در دادگاه بنگرید.‏ پدری میگوید:‏ «والدین باتدبیر هیچ گاه به فرزندشان نمیگویند،‏ ‹بالاخره کی میخواهی بزرگ شوی؟‏› یا ‹چند بار به تو گفته بودم که.‏ .‏ .‏؟‏› این پدر چنین ادامه میدهد:‏ «پس از چندین بار خطا متوجه شدم که هم با طرز حرف زدنم و هم آنچه که میگویم پسرانم را آزردهام.‏»

این توصیه را امتحان کنید:‏ اگر نوجوانتان به سؤالات شما پاسخ نمیدهد از راه دیگری به او نزدیک شوید.‏ مثلاً به جای این که از دخترتان بپرسید:‏ «امروز چه خبر؟‏» خودتان از روزی که داشتید برای او تعریف کنید.‏ یا برای این که نظر فرزندتان را در مورد موضوعی خاص جویا شوید سؤالتان را غیرمستقیم مطرح کنید.‏ مثلاً میتوانید از او بپرسید دوستش در آن مورد چه نظریدارد و توصیهٔ او به دوستش چیست.‏

گفتگو و ایجاد ارتباط با نوجوانان غیرممکن نیست.‏ روش برخوردتان را بر اساس نیازهای او تغییر دهید.‏ با والدین دیگر که در این راه موفق بودهاند صحبت کنید.‏ هنگام گفتگو با پسر یا دختر نوجوانتان ‹ در شنیدن تند و در گفتن آهسته و در خشم سست باشید.‏› مهمتر از همه،‏ همواره فرزندتان را تقویت کنید و هیچ گاه از این تلاش دست نکشید.‏  

از خود بپرسید.‏ .‏ .‏

▪ از زمانی که فرزندم وارد سنین بلوغ شده است چه تغییراتی کرده است؟‏

▪ از چه جنبههایی باید مهارتم را در گفتگو با فرزندم تقویت کنم؟‏

 

توصیههایی از والدین

«وقتی در جمع هستیم،‏ پسرم راحتتر اظهار نظر میکند.‏ من هم وقتی با او تنها میشوم گفتگو را در مورد موضوعاتی که صحبت شده بود ادامه میدهم.‏» —‏ آنجلا از ایتالیا.‏

«متوجه شدیم،‏ هر موقع فرزندانمان را تشویق میکنیم و به آنان میگوییم که چقدر دوستشان داریم،‏ با ما راحتتر صحبت میکنند.‏» —‏ دونیزته از برزیل.‏

 

 

چه آینده‌ای برای فرزندانتان آرزو دارید؟‏

فرزندان ، مادر و پدر خود را حرمت دارید. باشد که محبت و غیرتی بیش از پیش در قلبمان داشته باشیم.

فرزندان میراث پرارزشی برای والدین هستند.  ولی با این تصور که هیچ تضمینی برای موفقیت آنها در آینده وجود ندارد،‏ خرج بار آوردن آنان را فشار مالی اضافه به حساب نیاورید !  بدیهی است که بزرگ کردن فرزندان تا وقتیکه آنها بتوانند گلیمشان را از آب بیرون بکشند،‏ نفع مالی به همراه ندارد که هیچ،‏ مستلزم مخارج زیادی نیز میباشد.‏ بنابراین،‏ درست همانطور که رسیدگی به ارثی پرارزش مستلزم برنامهریزیی خوب است،‏ موفقیت پدر و مادر نیز به برنامهریزی خوب و مرتب آنان بستگی دارد.‏

آروزی همهٔ والدین این است که فرزندانشان شروع خوبی در زندگی داشته باشند.‏ هرچند ممکن است در این دنیا وقایع ناخوشایند و حتی بسیار غمانگیزی پیش بیاید،‏ اما والدین میتوانند تا حد زیادی از فرزندان خود محافظت کنند.‏ حال میخواهیم در اینجا چند مورد را بررسی کنیم.

والدینی که به فرزندان خود توجهی واقعی نشان میدهند

وِرنِر Verner میگوید،‏ والدینش به جای آنکه دست روی دست بگذارند،‏ بسیار کنجکاو بودند که بدانند در مدرسه دقیقاً چه میگذرد.‏ «من از پیشنهاداتی که پدر و مادرم به من دادند خیلی متشکرم،‏ و خوب میدیدم که چطور به من توجه دارند و از من حمایت میکنند.‏ آنها والدین خیلی قاطع ای بودند،‏ از طرفی میدانستم که دوستیشان،‏ دوستی واقعی است.‏» فرانسیسکو Fransiscoو اینِز،‏Inez پدر و مادر اِوا،‏ Ewa وقتی دیدند درس و مشقهای دخترشان باعث افسردگی و بیخوابی او شده است،‏ وقت زیادی را برای دخترشان صرف کردند و کمکش کردند تا تعادل روانی و روحانی خود را باز یابد.‏

چگونه فرانسیسکو و اینِز از فرزندانشان محفاظت کردند و آنان را برای سنین بزرگسالی آماده ساختند؟‏ این والدین بامحبت،‏ فرزندانشان را از همان خردسالی وارد کارهای روزانهٔ خویش کردند.‏ آنان به جای آنکه تنها به معاشرت با دوستان بزرگسال خود بپردازند،‏ همهجا فرزندانشان را هم با خودشان میبردند.‏ در این میان از روی محبتی که به پسر و دختر خود داشتند به آنان راهنمائیهای لازم را هم میدادند.‏ اینِز میگوید:‏ «ما به آنان یاد دادیم که به کارهای خانه رسیدگی کنند،‏ مقتصد باشند،‏ و از لباسهای خود مراقبت کنند.‏ همینطور به آنها کمک کردیم تا شغلی برای آینده خود انتخاب کنند و تعادلی میان مسئولیتها و امور روحانیشان بدست آورند.‏»

چقدر مهم است که فرزندانتان را خوب بشناسید و به آنها راهنمائیهای لازم را بدهید!‏ سه مورد مهم را چنین میتوان برشمرد:‏ (‏ ۱)‏ به فرزندان خود کمک کنید تا شغلی مناسب برای آیندهٔ خود برگزینند؛‏ (‏ ۲)‏ آنان را برای مقابله با فشارهای عاطفیی که در مدرسه و محیط کار با آن روبرو میشوند آماده کنید؛‏ (‏ ۳)‏ به آنها نشان دهید که چگونه میتوانند نیازهای روحانی خود را برآورده سازند.‏

به آنها در انتخاب شغلی مناسب کمک کنید

شغلی که فرزندتان انتخاب میکند هم بر وضع مالی او تأثیر خواهد داشت و هم وقت زیادی از وی خواهد گرفت،‏ از این رو،‏ هنگام تربیت فرزندتان باید علائق و استعدادهای او را نیز مد نظر قرار دهید.‏ از آنجایی که هیچ فرد باوجدانی نمیخواهد سربار دیگران باشد،‏ والدین باید با جدیت تمام فرزند خود را آماده کنند تا در آینده بتواند خود و خانوادهٔ خویش را تأمین کند.‏ آیا پسر و یا دختر شما برای آنکه از زندگی متوسط و در عین حال مرفهی برخوردار باشد،‏ نیاز به یادگیری حرفهای دارد؟‏ شما والدینِ باتوجه باید به طور مستمر کوشش کنید تا به فرزندتان خصوصیاتی از قبیل،‏ وظیفهشناسی،‏ رغبت به آموختن،‏ و با دیگران کنار آمدن را بیاموزید.‏

به مورد نیکول Nicole  توجه کنید.‏ وی چنین تعریف میکند:‏ «پدر و مادرم مرا با خودشان سر کار میبردند.‏ آنها به من پیشنهاد کردند که با کسب کار و پولی که بدست میآورم میتوانم درصدی از مخارج خانه را بپردازم،‏ و باقی آن برای پولتوجیبی و یا پسانداز خودم نگهدارم.‏ این کار آنها،‏ حس مسئولیت را در من بوجود آورد که بعدها در زندگی خیلی به دردم خورد.‏»

فراموش نکنیم که‏ در زندگی غیر از کار و کسب و پول درآوردن چیزهای دیگری نیز وجود دارند که بسیار پراهمیت هستند. من کتابی را میخواندم که مورد حرص و طمع موضوعی را مطرح میکرد ، در جایی نوشته بود که تمرکز کردن در باره چگونه باید زیست کرد را‏ در اشخاص بسیار جاهطلب عموماً حالت نارضایتی  بوجود میاورد ،‏ و عاقبت نیز به این نتیجه میرسند که کارهایشان «در پی باد زحمت کشیدن است.‏»  

 چقدر بهتر است که والدین به جای آنکه فرزندانشان را به کسب مقام و یا دارایی ترغیب کنند،‏ بدیشان کمک کنند تا این حکمت را بیاموزند و دریابند که : «دنیا را و آنچه در دنیا است دوست مدارید زیرا اگر کسی دنیا را دوست دارد محبّت پدر در وی نیست.‏ زیرا که آنچه در دنیاست از شهوت جسم و خواهش چشم و غرور زندهگانی از پدر نیست بلکه از جهان است.‏ و دنیا و شهوات آن در گذر است لکن کسیکه به ارادهٔ خدا عمل میکند تا بأبد باقی میماند. »

چگونه میتوانید نیازهای عاطفی آنان را برآورده سازید؟‏

شما والدین،‏ میتوانید مانند مربیان دومیدانی عمل کنید.‏ آنها نه تنها به ورزشکارانشان در بدست آوردن توانایی جسمانی بیشتر برای سریعتر دویدن یا بالاتر پریدن کمک میکنند،‏ بلکه در فائق آمدن بر افکارمنفیشان،‏ تا از این طریق روحیهٔ آنان تقویت شود.‏ حال،‏ شما والدین چگونه میتوانید مشوق فرزندان خود باشید،‏ آنان را بنا کنید،‏ و در آنها انگیزه بوجود آورید؟‏

به مورد پسر بچهای ۱۳ ساله به نام آنتون Anton  توجه کنید.‏ وی غیر از بحرانهای درونی ناشی از تغییرات بدنی سنین بلوغ،‏ از فشار روحی دیگری نیز رنج میبرد که از تفرقه میان پدر و مادرش،‏ و عدم توجه کافی آنها به وی بوجود آمده بود.‏ برای چنین جوانانی چه میتوان کرد؟‏ هرچند برای شما والدین غیرعملی است که فرزندانتان را از همهٔ نگرانیها و اثرات نامطلوب حفظ کنید،‏ ولی نباید نقش خود را فراموش کنید.‏ بیآنکه زیاده از حد مراقب فرزندانتان باشید،‏ در تأدیب آنان از درِ خرد و تدبیر وارد شوید،‏ و هرگز فراموش نکنید که هر یک از فرزندان شما برای خود شخصیتی منحصربفرد است.‏ با ابراز مهر و محبت،‏ میتوانید براحتی در فرزندان جوانتان احساس امنیت بوجود آورید.‏ این کار در جریان رشد آنان از بروز عدم اعتمادبنفس و عزتنفس جلوگیری میکند.‏

قطع نظر از توفیق والدین شما در برآورده ساختن نیازهای عاطفیتان،‏ سه چیز است که میتواند از شما والدینی مددکار بسازد:‏ (‏ ۱)‏ آنقدر غرق مشکلات خود نشوید که از مشکلات به ظاهر کوچک فرزندتان غافل شوید؛‏ (‏ ۲)‏ سعی کنید هر روز با آنان گفتگوهایی دوستانه و مفید داشته باشید؛‏ (‏ ۳)‏ در خانهٔ خویش،‏ در نحوهٔ رفع مشکلات و روابط انسانی،‏ افکاری مثبت را ترویج دهید.‏

بیرژید Birgit،‏ با یادی از دوران نوجوانی خود،‏ میگوید:‏ «باید به خودم میقبولاندم که نمیشود مردم را آنطور که من میخواهم عوض کرد.‏ منطق مادرم این بود که اگر خصوصیتی در دیگران است که مرا آزار میدهد،‏ حداقل سعی کنم خودم آن خصوصیت را بروز ندهم.‏ مادرم به من میگفت که بهترین موقع برای تغییر دادن خودم همان سنین جوانی است.‏»

با این حال،‏ حتی داشتن شغل و تعادل عاطفی نیز تمام نیازهای فرزندان شما را برآورده نخواهد ساخت.‏ باید از خود سؤال کنید:‏ ‹آیا پدر یا مادر بودن را مسئولیتی خداداد میدانم؟‏› اگر چنین میدانید،‏ باید نیازهای روحانی فرزندانتان را نیز برآورده سازید.‏ هرچند رساندن راهنمائیهای عاقلانه،‏ حمایت از لحاظ عاطفی،‏ و کمکهای روحانی مستلزم تلاش و زحمت بسیار میباشد،‏ ولی تربیت فرزندان میتواند با خود اجر و پاداش عظیمی به همراه داشته باشد.‏ در برزیل پدری که دو فرزند دارد،‏ میگوید:‏ «حتی تصور نبودن فرزندانم برایم غیرممکن است.‏ چیزهای خوب زیادی است که میتوانیم با هم از آنها لذت ببریم.‏» مادر آنان در توضیح رفتار پسندیدهٔ فرزندان میگوید:‏ «ما همیشه با هم هستیم و سعی میکنیم کارها را همراه با جشن و شادی انجام دهیم.‏ و از همه مهمتر اینکه،‏ ما همیشه برای فرزندانمان دعا میکنیم.‏

 

 

چطور اشتباهاتم را جبران کنم ؟


اغلب نوجوانان اشتباهاتی می کنند که به نظر آنان در مرحله اول اشتباه نبوده ولی وقتی به این موضوع پی میبرند که اشتباه کرده اند با عجله بدون توجه به احساسات دیگران ، اشتباهات خود را به گردن دیگری می اندازند.


اهمیت این موضوع : اعتراف کردن به اشتباهات ، شخص را چه جوان و چه بزرگسال مسئولیت پذیر و قابل اعتماد میکند. حال باید دید تصمیم تو نوجوان عزیز چیست ؟ این صحنه را تجسم کن : سعید در حال توپ بازی کردن با دوستانش است که ناگهان توپ را به شیشه پنجره منزل یکی از همسایگانش میزند و شیشه می شکند.


اگر تو دوست گرامی بجای سعید بودی ، چه کار میکردی ؟


اگر با ترس و عجله تصیمیم بگیری سه راه داری ! 1 – فرار کنی 2 – اشتباهت را به گردن دوستانت بندازی 3 – واقعیت را به همسایت بگویی و خسارت شیشه را به پردازی .


شاید وسوسه شوی که راه اول را انتخاب کنی اما این عمل بسیار زشت و غیراخلاقی است ولی بهترین و عاقلانه ترین کار اعتراف کردن به اشتباه است.


چرا باید به اشتباهاتت اعتراف کنی ؟


1 – اعتراف کردن به اشتباه بهترین تصمیم است . زیرا اگر بخواهیم در زندگی از هر جهت پیشرفت کنیم و مورد اعتماد دیگران قرار گیریم باید همیشه در تمام مراحل زندگی صادق باشیم.


2 – مردم بطور کلی کسانی را که به اشتباهات خود اعتراف می کنند ، راحت تر می بخشند. بنابراین اگر بخواهید رحمت یابید پس نباید اشتباهات خود را بپوشانید.


3 – مهمتر از همه اعتراف به اشتباه هم خدا و هم والدین را خشنود میسازد و مردم شما را شخصی با اعتماد خواهند دانست . به سرگذشت این دوست عزیز توجه کن.


یک تجربه غلط : مهناز که 20 سال دارد ، در هنگام رانندگی به دلیل سرعت غیرمجاز جریمه میشود و سعی میکند که این موضوع را از پدرش مخفی نگهدارد.

 او می گوید : « حدود یک سال بعد ، پدرم از ماجرا با خبر شد و من حسابی تو دردسر افتادم ! » اعتماد پدرم از من کم شد و این موضوع مرا واقعا رنج میداد . تا اینکه موضوع را با پدرم در میان گذاشتم و درس خوبی از او یاد گرفتم که پنهان کردن اشتباه در هر شرایطی وضع را بدتر می کند و بالاخره یک روزی باید حساب پس بدهیم .


درس گرفتن از اشتباهات خود ! مسلما همه ما اشتباه می کنیم و اعتراف کردن به اشتباهات به نظر دشوارمیاید، ولی توجه داشته باش که اعتراف به اشتباه ، نشانی از فروتنی و بلوغ فکری است .


دختر جوانی بنام ورا میگوید : « همیشه سعی می کنم از اشتباهاتم درس یاد بگیرم این جوری هم میتونم خودمو اصلاح کنم و هم دفعه بعد دیگه اون اشتباه رو تکرار نکنم . »


حال ببینیم تو بعنوان یک نوجوان چطور میتوانی از اشتباهاتت درس یاد بگیری !


فرض کن دوچرخه پدرت را قرض گرفته بودی و الان آنرا خراب کرده ای . حالا چه کار میکنی ؟ آیا ماجرا را به پدرت میگویی ؟ یا اصلا بی خیال ماجرا میشوی و امیدواری که او هم بویی از ماجرا نبره !


شاید برنامه ریزی کنی ماجرای خراب شدن دوچرخه را به گردن کس دیگری بیاندازی !


با کمی فکر کردن ، سعی کن خودت را اول جای پدرت بگذاری. اگر بلافاصله به اشتباهاتت اعتراف میکردی ، پدرت در باره تو چه فکر میکرد ؟ اگر اشتباهاتت را پنهان میکردی آنوقت پدرت در باره تو چه عکس العملی از خودش نشان میداد ؟


حال خودت را امتحان کن : اکنون به یک اشتباه که در طول یک سال گذشته مرتکب شدی فکر کن و به پرسش های زیر پاسخ بده .


1 – اشتباهت چه بود ؟ بعد از آن چه کار کردی ؟ > اشتباهم را پنهان کردم > اشتباهم را گردن کس دیگری انداختم > بلافاصله به اشتباهم اعتراف کردم .


2 – اگر به اشتباهت اعتراف نکردی ، بعد از آن چه احساسی داشتی ؟ احساس خیلی خوب – کسی متوجه اشتباهم نشد. احساس تقصیر – باید حقیقت را می گفتم .


بعد از اشتباهت چه تصمیم بهتری میتوانستی بگیری؟ از اشتباهت چه درسی گرفتی ؟ ( زیر این پرسش را خودت به اختیار پُر کن .)


بخشش برای افرادی که به اشتباهات خود اعتراف میکنند هست ، زیرا امین و عادل است آنکس که می بخشد و از هر نادرستی پاکمان میکند.

 

 

 

من کیستم ؟

خیلی از جوانان از خودشان می پرسند که آنها کی هستند. آیا این پرسش شما هم هست ؟ اهمیت چنین پرسشهایی چیست ؟ اگر خود را بشناسی و بدانی به چه معیارهایی پای بند هستی ، حتی تحت فشار نیز میتوانی تصمیماتی عاقلانه بگیری . برای درک بهتر این موضوع . این صحنه را تجسم کن : کارن به یک مهمانی رفته و هنوز ده دقیقه از حضورش در آنجا نگذشته که صدایی آشنا از پشت سرش میشنود .


« چرا بیکار وایسادی ؟ »


کارن بر میگردد و دوستش جسیکا را می بیند که دونوشیدنی الکلی در دست دارد . جسیکا یکی از نوشیدنی ها را به کارن تعارف می کند و میگوید: « تو که دیگه بچه نیستی ، میتونی این نوشیدنی را بخوری ، مگه نه ؟ »


کارن میخواهد نوشیدنی را رد کند ؛ اما با خود می گوید : جسیکا دوست منه و نمی خواهم فکر کنه که من اهل هیچ تفریحی نیستم . بعلاوه ، جسیکا دختر خوبیه ؛ پس اگر او از این نوشیدنی میخوره نباید چیز بدی باشه . تازه این فقط یک نوشیدنیه ، مواد مخدر که نیست .


حال اگر تو جای کارن بودی چکار میکردی ؟


برای اینکه در چنین شرایطی تصمیم عاقلانه بگیری باید خود را خوب بشناسی ؛ یعنی بدانی که چه معیارها و باورهایی داری . در این صورت قادر خواهی بود که خود کنترل زندگیت را بدست بگیری و اجازه ندهی تا دیگران برای تو تصمیم بگیرند. حال از خودت این چهار موضوع زیر را بپرس ! تا بتوانی قدرت تصمیم گیری خود را پرورش دهی .


1 - خودت را محک بزن و ببین دارای چه توانایی هایی هستی ؟ یکی از استعدادها یا مهارتهای خود را بنویس.

یکی از ویژگی های بارز خود را توصیف کن ( مثلا ، آیا شخص دلسوز – سخاوتمند یا وقت شناسی؟ )


2 – چه ضعف هایی داری ؟ چه ضعفی داری که باید بر آن غلبه کنی ؟ ضعفهای خود را بنویس سپس فکر کن که چطور میتونی ضعفها را برطرف کنی.


3 – چه هدفی در زندگی داری ؟ سه هدف را که میخواهی تا یک سال دیگر به آنها دست یابی ، بنویس .


4 – چه اعتقاداتی داری ؟ اعتقاد حتما نباید دینی باشد ، مثلا برخی اعتقاد به جهان هستی دارند ولی بدنبال پرسشی هستند که جهان هستی چگونه بوجود آمده است . برخی ها هم به خدا اعتقاد دارند و میدانند که شواهدی در جهان هستی وجود خدا را ثابت میکند . شما به چه چیزی اعتقاد داری ؟


وقتی این آزمایش ساده را بجا آوردی و به باورها و معیارهایت پای بند بمانی ، همچون درختی خواهی بود که در خاک ریشه دوانده و در برابر توفانهای شدید زندگی مقاومت میکنی .

موفق باشید.

 

آیا تفریح و سرگرمی‌ای که انتخاب می‌کنید مفید است؟‏

 

تنوع و حدّومرز

  کسانی که در تفریحات اعتدال به خرج میدهند میدانند در انتخاب تفریح از تنوع بسیاری برخوردارند،‏ ولی باید حدّومرزی برای خود قائل شوند.‏ چرا انتخاب انسانها متفاوت است؟‏ برای توضیح این موضوع بگذارید تفریح و سرگرمی را با غذا مقایسه کنیم.‏ مردم در سراسر جهان به غذاهای گوناگونی علاقهمند هستند.‏ در واقع آنچه در نظر مردم یک سوی دنیا لذیذ به نظر میآید،‏ ممکن است در دید مردم سوی دیگر نامطبوع باشد.‏ به همین شکل،‏ تفریحی که در دید جوانان یک سوی دنیا جذاب است،‏ ممکن است در نظر جوانان سوی دیگر جذاب نباشد.‏ ‏ ممکن است یکی خواندن کتاب را دلپذیر بداند،‏ ولی دیگری آن را خستهکننده؛‏ یکی دوچرخهسواری در طبیعت را خوشایند بداند،‏ ولی دیگری آن را طاقتفرسا.‏ پس همان طور که شخص حق دارد غذای دلخواه خود را انتخاب کند،‏ حق دارد تفریح و سرگرمی دلخواه خود را نیز انتخاب نماید.‏  

  البته منظور این نیست که هر نوع تفریحی را میتوانیم انتخاب کنیم.‏ برای توضیح این موضوع دوباره تشبیه غذا را در نظر بگیرید.‏ با این که به غذاهای گوناگون و متنوعی علاقه داریم،‏ هرگز غذایی فاسد را نمیخوریم.‏ خوردن چنین غذایی خلاف عقل است و سلامت ما را به خطر میاندازد.‏ به طور مشابه نیز ممکن است به تفریحات گوناگونی علاقهمند باشیم،‏ ولی هرگز نباید سرگرمیای را انتخاب کنیم که در آن خشونت یا از لحاظ اخلاقی فاسد باشد یا زندگیمان را به خطر اندازد.‏   از این رو،‏ ضروری است که تفریح دلخواه خود را از قبل ارزیابی کنیم و حدّومرز خود را تعیین نماییم.‏   چگونه؟‏

  تفریحی مفید و مورد قبول جامعه است که با معیارهای اخلاقی و فرهنگ ما هماهنگ باشد.‏   برای محک زدن تفریح دلخواه،‏ میتوان چک لیستی تهیه دید.‏ در این لیست سه سؤال مطرح است:‏ «تفریحم چه محتوایی دارد؟‏ چه وقت به آن میپردازم؟‏ و چه کسی را معاشر خود میسازم؟‏» بگذارید تکتک این سؤالات را بررسی کنیم.‏

چه محتوایی دارد؟‏

 قبل از پرداختن به تفریحی باید از خود بپرسید:‏ «این تفریح چه محتوایی دارد؟‏» قبل از یافتن جواب باید دانست که تفریحات به دو گروه تقسیم میشود.‏ گروه اوّل تفریحاتی است که هرگز به آن دست نمیزنیم؛‏ گروه دوّم تفریحاتی است که باید آن را ارزیابی کنیم.‏ حال،‏ گروه اوّل چه نوع تفریحاتی است؟‏ در این دنیای شریر،‏ بسیاری از تفریحات در رابطه با امور قبیحی است که خلاف معیارهای فرهنگی میباشد.‏  جوانان مسلما از تفریحاتی دوری میگزینند که با اعمالی همچون آزار جسمی،‏ سحروجادو،‏ ماورالطبیعه،‏ همجنسبازی،‏ پورنوگرافی،‏ خشونت یا امور غیراخلاقی در ارتباط است.‏    

  گروه دوّم تفریحاتی است که  باید محتوای آن تفریح را بررسی کنیم تا مطمئن شویم که مورد قبول جامعه ای که در آن زندگی می کنیم است . سپس باید تصمیمی گرفت که باعث عذاب وجدان ما نشود.‏   چگونه میتوان تصمیمی درست گرفت؟‏ قبل از خوردن غذایی جدید به حتم میخواهید به محتوای آن پی ببرید.‏ به طور مشابه،‏ قبل از پرداختن به تفریحی،‏ لازم است که به محتوای نیز آن پی برد.‏  

  برای مثال،‏ ممکن است مانند بسیاری به ورزش علاقهمند باشید.‏ ورزش،‏ تفریحی لذّتبخش و هیجانانگیز است.‏ اما برخی از ورزشها،‏ موقعیتهایی خطرناک را به دلیل رقابت شدید موجب میشود.‏ در برخی دیگر از ورزشها خطر آسیب بدنی و حتی از دست دادن جان بسیار بالاست.‏ برخی از ورزشها نیز شامل جشنهای وحشیانه و بیبندوبار یا وطنپرستی میشود.‏ حال،‏ اگر به چنین ورزشهایی علاقه داریم چه باید کنیم؟‏ به حتم با بررسی محتوای چنین ورزشی متوجه میشوید که این گونه تفریحات با فرهنگ اخلاقی ما ‏ مغایرت دارد، بنابراین از آن دوری می کنیم.

چه وقت به آن میپردازم؟‏

  سؤال دوّمی که باید از خود پرسید چنین است:‏ «چه وقت به آن میپردازم؟‏» این موضوع همچنین شامل این میشود که «چقدر زمان صرف آن میکنم؟‏» جواب ما نسبت به سؤالِ «تفریحم چه محتوایی دارد؟‏» نشان میدهد که دلمان به چه چیزی علاقه دارد و چه چیزی را میپذیرد.‏ ولی جواب ما به سؤالِ «چه وقت به آن میپردازم؟‏» نشان میدهد که چه کاری برایمان اهمیت بیشتر و چه کاری اهمیت کمتری دارد.‏  

         قبل از آن که به تفریحی بپردازیم ضروری است برآورد کنیم که چقدر از وقت ما را میگیرد.‏  سپس تعیین کنیم که چقدر وقت میخواهیم صرف آن نماییم.‏ حال اگر تفریح مورد نظر باعث شود در زندگی روزمره اختلال ایجاد کند مسلما باید از آن جلوگیری کنیم  . ما نباید برای مثال تمام وقت خود را در دنیای متنوع مجازی صرف کنیم ، بخصوص اگر مشغول امرار معاش هم باشیم .

چه کسی را معاشر خود میسازم؟‏

  سوّمین سؤال این است که «چه کسی را معاشر  خود میسازم؟‏» ضروری است که به این موضوع توجه کنیم.‏ چرا؟‏ چون معاشران ما تأثیر منفی یا مثبت در کیفیت تفریحمان میگذارند.‏ برای مثال،‏ همان گونه که خوردن غذا با دوستان خوب لذّتبخش است،‏ تفریحات نیز زمانی دلنشین است که با معاشران خوب همراه باشد.‏ پس میتوان درک کرد که چرا بسیاری از ما منجمله جوانان علاقه دارند به همراه دیگران به تفریح بپردازند.‏ اما قبل از پرداختن به تفریح باید فکر کنیم که چه کسی معاشری خوب است و چه کسی معاشر بد.‏ بدین شکل تفریحمان مفید واقع خواهد شد.‏  

    پس وقتی در نظر میگیرید که چه کسی دوست شما باشد،‏ عاقلانه است  .‏ از خود چنین بپرسید:‏ «آیا شخص مورد نظر در سخن و عمل از اخلاق متناسب برخوردار است؟‏  ‏

محک تفریحمان به طور خلاصه سه ویژگی تفریح را بررسی کردیم؛‏ کیفیت،‏ کمیت و معاشرت.‏   پس قبل از پرداختن به هر تفریحی میباید آن را محک زد.‏ در رابطه با کیفیت تفریح میخواهیم بدانیم:‏ «محتوای آن چیست؟‏ آیا مفید است یا مضر؟‏»   در رابطه با کمیت تفریح میخواهیم بدانیم:‏ «چقدر وقت صرف آن خواهم کرد؟‏ آیا باعث میشود که در امور درسی یا شغلیم قصور کنم؟‏»   در رابطه با معاشر،‏ لازم است مشخص کنیم:‏ «با چه کسی به تفریحات بپردازم؟‏ آیا چنین معاشری خوب است یا بد؟‏»    اگر تفریحی در این سه ویژگی با معیارهای اخلاقی هماهنگ نباشد،‏ مردود شمرده میشود.‏  پس بیایید در این رابطه بکوشیم،‏ تفریح مناسب را در وقت مناسب و با اشخاص مناسب انجام دهیم.‏  

 

به تعلیم چه کسی توجه می کنید؟

 

  جوانان گرامی،‏ به تعلیم چه کسی  توجه میکنید ؟

مجلهٔ اخبار ایالات متحده و گزارش دنیا اظهار کرد:‏ «سه شبکهٔ تلویزیونی[ایالات متحده]،‏ در سال ۱۹۹۱ بیش از ده هزار تماس جنسی را در طول پربینندهترین ساعات به نمایش گذاشتند؛‏ شبکهها در مقابل نمایش هر صحنه از آمیزش جنسی بین زوجهای متأهل،‏ ۱۴ صحنه رابطهٔ جنسی خارج از ازدواج را نشان دادند.‏» به نظر شما،‏ تلویزیون با نمایش بیش از هزاران تماس جنسی نامشروع در طول پربینندهترین ساعات یک سال،‏ چه چیزی را آموزش میدهد؟‏

بَری س.‏ ساپولسکی،‏ که در گزارش «رابطهٔ جنسی در پربینندهترین ساعات تلویزیون:‏ ۱۹۷۹ در مقایسه با ۱۹۸۹،‏» با مؤلف همکاری میکرد،‏ چنین اظهار کرد:‏ «اگر یک نوجوان سالها به تلویزیون که افراد در آن به حرکات عشوهگرانه و بیپرده میپردازند نگاه کند،‏ این هزاران تصویر پس از سالها به آنها یاد خواهد داد که رابطهٔ جنسی لذتبخش است —‏ و هیچ عواقبی ندارد.‏» جای هیچ شکی نیست:‏ تفریحات دنیا به جوانان تعلیم میدهد که هیچگونه قوانینی وجود ندارد،‏ فسق قابل قبول است،‏ و در طریق زندگیی که خدا آن را محکوم میکند،‏ هیچ عواقب بدی وجود ندارد.‏ 

 موزیک،‏ سینماها،‏ ویدئوها،‏ و تلویزیونهای دنیا برنامهریزی شدهاند تا توجه افراد جوان را جلب کنند.‏ آنها تعالیم منحرفکنندهٔ فسادین را پخش میکنند!‏ اما آیا این باید موجب شگفتی باشد؟‏ دربارهاش فکر کنید.‏ اگر سیاست و دین آمیخته با سیاست دنیا که جزئی از دنیای آشفته و منحرف هستند —‏ و آشکار است که هستند —‏ آیا اعتقاد به این که تفریحات رواجیافته توسط دنیا‏ی آشفته معنایی دارد؟‏ به خصوص شما جوانان باید مواظب باشید که ‹نگذارید دنیای اطرافتان به زور شما را در قالب خاص خودش جا دهد.‏› 

خود را امتحان کنید

 این موضوع که به تعلیم چه کسی توجه میکنید،‏ نه تنها به وسیلهٔ سخنان شما،‏ بلکه بوسیلهٔ اعمالتان مشخص میشود.‏   پس از خودتان بپرسید،‏ ‹آیا طرز برخورد من و روش زندگیم توسط آنچه که از طریق کانالهای تبلیغاتی دنیا یاد میگیرم،‏ به طور ناشایست تحت تأثیر قرار میگیرد؟‏ آیا تعالیم افراد فاسد که بخود لباس به اصطلاح حکیمانه می پوشانند، می توانند زندگیم را مورد تهاجم قرار دهند؟‏› برای کمک به شما در پاسخ به چنین سؤالهایی،‏ چرا میزان ساعات و تلاشی را که برای مطالعهٔ کتاب های علمی و حکیمانه،‏ ‏و صحبت با خانواده و دوستان نزدیک صرف می کنید،‏ با میزان ساعات تماشای تلویزیون،‏ گوش کردن به موزیک،‏ شرکت در ورزش مورد علاقهتان،‏ یا مشغول بودن در فعالیتهای مشابه،‏ مقایسه نکنید؟‏ از آنجایی که مقدار زیادی از زندگی شما —‏ در واقع،‏ تمام زندگیتان در معرض خطر قرار دارد،‏ خود را بیریا امتحان کنید.‏ 

 شما به خوبی آگاه هستید،‏ غذایی که میخورید بر سلامتی جسمی شما اثر می گذارد.‏ به همین نحو،‏ سلامتی روحی شما نیز به وسیلهٔ چیزی که با آن ذهن و قلبتان را تغذیه میکنید،‏ تحت تأثیر قرار میگیرد.‏ پس خودتان را گول نزنید که مثلا افکار شما تحت تاثیر موضوعات منحرف قرار نخواهد گرفت .  

در مقابل تعالیم منحرف مقاومت کنید!

 فشار دنیا همچنان برسر جوانان قرار دارد تا به تعالیم آنها توجه کنند.‏ به نظر میرسد،‏ ارواح شریری زندگیی را ارائه میدهند که خوشی آنی دربر دارد —‏ یک زندگی پر از تفریح و لذت.‏ حتما در کتابهای تاریخی خوانده اید که مثلا در زمان قدیم،‏  درباره موسی گفته شده است که به عنوان عضوی برجسته از خانوادهٔ فرعون،‏ برای خوشنود کردن خدا،‏ «لذّت اندک زمانئ گناه را» رد کرد.‏  رد کردن آنچه که دنیای شریر ارائه میدهد،‏ آسان نیست،‏ از اینرو برای انجام آنچه که صحیح است،‏ باید به سختی مبارزه کنید.‏ این امر مخصوصاً واقعیت دارد،‏ چون ما گناه را به ارث بردهایم و قلبهایمان اغلب طالب انجام چیزی است که بد میباشد.‏   

 اگرچه شما ممکن است در هر صورت وسوسه شوید،‏ اما به قول حکیم اگر توکلت به خدا باشد او میتواند برای مقاومت در مقابل فشاری که از طرف همسن و سالهایتان و دنیای آشفته امروزی وارد میشود تا روش اشتباه آنها را دنبال کنید،‏ شما را یاری دهد.‏ پس باید به راهنماییهای خدا گوش دهید،‏ و گفتههای او را در قلبتان ذخیره کنید.‏  ‏ شما باید درک کنید،‏ زمانی که جوانان خود را منزوی میکنند،‏ اشتیاق جنسی میتواند پدید آید و منجر به شکستن قانون خدا شود.‏ دختر جوانی تصدیق کرد:‏ «وقتی من با دوست پسرم تنها هستم،‏ بدنم میخواهد یک چیز را انجام دهد و مغزم میگوید که کار دیگری را انجام دهم،‏».‏ پس حدود خود را بشناسید و درک کنید که قلب شما فریبنده است.‏   خودتان را منزوی نکنید.‏  برای اظهار علاقه حدودی قرار دهید.‏  

 کتب بسیارارزشمند اخلاقی موجود که برای مطالعهٔ درست و برای تقویت روحی من و شما طرحریزی شدهاند،‏ میتواند برایتان کمک باشد.‏ انتخاب با شماست.


 

 

وسوسه ها و جوانان

 بخشی مهم از تربیت یک نوجوان،‏ آماده کردن او برای روزی است که میخواهد روی پای خود بایستد و شخصی مسئولیتپذیر در جامعه باشد.‏ بخشی از این فرایند،‏ شکلگیری شخصیت اوست؛‏ یعنی شکل گرفتن خصوصیات،‏ عقاید و ارزشهای او.‏ نوجوانی که شخصیتش شکل گرفته است هنگام رویارویی با وسوسه،‏ تنها به پیامد آن فکر نمیکند بلکه از خود میپرسد:‏ ‹آیا این عمل با شخصیت من هماهنگ است؟‏ به راستی معیارهای من در زندگی چیست؟‏ حال که من پایبند چنین معیارهایی هستم،‏ اکنون چگونه باید عمل کنم ؟

شخصیت نوجوان شما نیز در حال شکلگیری است و این خوب است،‏ زیرا نظرات و عقاید راسخ،‏ به او در رویارویی با فشارهای همسالان ، وسوسه های دور اطراف و ایستادگی در مقابل آنان کمک خواهد کرد.‏ از طرف دیگر همین امر ممکن است او را بر آن دارد که در مقابل شما بایستد.‏ در این صورت چه میتوانید بکنید؟‏

توصیهای به شما:‏ بجای این که درگیر بحث و مشاجره شوید،‏ نظر نوجوانتان را بازگو کنید.‏ (‏«میخواهم منظورت را خوب بفهمم.‏ آیا منظورت این است که .‏ .‏ .‏»)‏ سپس میتوانید از او سؤالاتی بکنید.‏ (‏«چرا این طور فکر میکنی؟‏» یا «چه چیز باعث شده که به این نتیجه برسی؟‏»)‏ بگذارید فرزندتان حرف دلش را با شما بزند و نظر خود را بیان کند.‏ ممکن است اختلاف نظر بین شما و فرزندتان تنها به علّت اختلاف سلیقه باشد،‏ نه نظری نادرست.‏ در این صورت حتی اگر کاملاً با او موافق نیستید،‏ باز هم به او اطمینان دهید که برای نظراتش ارزش قائلید و با این نظر او مخالفتی ندارید.‏

 شکل گرفتن شخصیت نوجوان و ثبات یافتن در نظرات و عقایدش،‏ روندی طبیعی در زندگی اوست و برای آیندهاش نیز مفید است.‏  پس به نوجوانتان اجازه دهید و حتی او را تشویق کنید که هم شخصیتش را شکل دهد و هم در نظرات و عقایدش ثبات یابد.‏

 

وسوسه ها

وسوسه همیشه از فکر ناشی میشود ، و کلید مقاومت در برابر وسوسه مسلما عقاید دینی شما و اطاعت از دانش دینی شماست . انسانها علارغم سن مراتبا دچار وسوسه میشوند  و مرتب تحت تبلیغات کاذب و فشار تبلیغاتی قرار می گیرند که بیشتر این تبلیغات  جوانان را هدف قرار میدهد. رد کردن آنچه که تبلیغات ارائه میدهند،‏ آسان نیست،‏ از اینرو برای انجام آنچه که صحیح است،‏ باید به سختی مبارزه کنید.‏  

چند نمونه ساده شاید بتواند منظور را برساند : برخی از مردم که علاقه زیادی به خوردن شیرینی دارند هنگامیکه از کنار یک قنادی رد میشوند بی اختیار وارد قنادی شده و چند کیلو شیرنیی میخرند و میخورند سپس دچار ناراحتی معده شده از خوردن شیرینی پشیمان شده و با خود عهد و پیمان می بندند که دیگر چنین عملی را انجام ندهند . ولی مدتی میگذرد دوباره همان آش و همان عهد و پیمان . حال به یکی از این نمونه ها می پردازیم :

نازنین دختر جوانی است که علاقه زیادی به خوردن نقل و نبات دارد و نمیخواهد مرتب نقل و نبات بخرد و بخورد ولی می گوید هنگامیکه از کنار یک قنادی می گذرد وسوسه میشود و بعد بوی عطرآگین شیرینی های قنادی او را مجبور می کند که مقداری شیرینی بخرد. ولی روزی با خود چنین عهدی بست: « از کنار قنادی رد میشوم ولی داخل آن نخواهم شد تا شیرینی بخرم .» یا اینکه « داخل قنادی خواهم شد ولی بطرف قفسه های شیرینی نخواهم رفت .»  بابا این چه رفتاری من دارم نه اصلا اینکار را می کنم « به شیرینی ها نگاه می کنم ولی بر نمی دارم و بو هم نمی کنم و نمیخرم. » با اینحال نازنین چند کیلو شیرینی میخرد و روانه خانه اش میشود.

بنابراین فرار از وسوسه ها ساده نیست همانطوریکه از تجربه نازنین دیدیم احتمالا عمل فرار باید پیش از اولین نگاه انجام شود یعنی دقیقا در آستانه وسوسه باید فرار کرد.    

تامل و انتخاب

اگر در ذهنتان در مورد فکری وسوسه آمیز تفکر کنید، بر احساسات شما تآثیر خواهد گذاشت و احتمال اینکه مغلوب این وسوسه شوید افزایش می یابد. آرا عمومی متخصصین سلامت و روان و فکر بر این حقیقت بنا شده که احساسات ما محصول افکار ما است. ما نمی نوانیم مستقیما احساسات خود را کنترل کنیم ، ولی می توانیم افکارمان را تحت کنترل خود در بیاوریم. بهمین علت است که ذهن ، مرکز کنترل همه فعالیتهای ما باشد. ما می توانیم به همه وسوسه ها « نه » بگوئیم  

 

 

 

درخواست کمک

 عده ای از جوانان چنان ناامید و افسرده هستند که به زندگی خود خاتمه میدهند؛‏ شماری از این عده را نو جوانان تشکیل میدهند.‏ بنا بر گزارش روزنامهٔ فولیا دِ سائوپائولو،‏ نتیجهٔ تحقیقی در برزیل نشان میدهد که «خودکشی در میان جوانان ۲۶ درصد افزایش یافته است.‏» برای مثال به قضیهٔ مرد جوانی در سائوپائولو بنام والتر،‏ توجه کنید.‏ او از موهبت داشتن پدر و مادر و دوستان خوب محروم بود.‏ بیخانمان بود و آسایش نداشت.‏ برای خاتمه دادن به زندگی فلاکتبارش تصمیم گرفت خود را از روی پُلی به زیر اندازد.

در ایران درخواست کمک جوانان و نوجوانان از مسئولان، ولی مسئولان اهمیتی به درخواست کمک آنها نمیدهند.

روز سوم بهمن ۱۳۹۴ سیزدهمین خودکشیِ دانش آموزان طی سال جاری به وقوع پیوست؛ این بار در سرویس بهداشتی مدرسه ای در کرمانشاه، باز هم دانش آموزی خود را حلق آویز کرد. دانش آموز پایه هشتم، قبل از آغاز زنگ تفریح اول از معلم برای استفاده از سرویس بهداشتی اجازه می‌گیرد و قبل از ورود سایر دانش آموزان به محوطه حیاط مدرسه خود را در سرویس بهداشتی حلق آویز می‌کند

اکنون پنجمین ماه از سال تحصیلی ۹۴-۹۵ را می گذرانیم، سالی که برای نظام تعلیم و تربیت کشور بیش از هر چیز به یک تراژدی شباهت دارد. البته کمی هم به فیلم‌های هالیوودی می‌ماند .
اگر از تیر ماه تابستان
۹۴ هم حساب کنیم، خودکشی دانش آموزان به ۱۳ نفر می‌رسد. ۹ نفر خود را حلق‌آویز کرده‌اند، سه نفر از ساختمان خانه و پل عابرپیاده به پایین پریده‌اند و یک نفر با سلاح گرم جان خود را گرفته است .

این آمار اخبار رسمی اعلام شده از سوی نیروی انتظامی در مناطق مختلف کشور است . ( خبرگزاری مهر)

 خودکشی جوانان فقط در کشور ایران اتفاق نمیافتد،  بلکه در بیشتر کشورهای دیگر دنیا نیز مربوط میشود همانطوریکه در ابتدا این مقاله خواندید. به نمونه زیر هم توجه کنید:

ادنا،‏ که مادری مجرد و دارای دو فرزند بود با مردی آشنا شد.‏ یک ماه از این آشنایی نگذشته بود که آنها در خانهٔ مادر آن مرد که به طور تفننی احضار ارواح میکرد و دائمالخمر نیز بود شروع به زندگی کردند.‏ اِدنا،‏ فرزند دیگری به دنیا آورد.‏ در این میان شروع به نوشیدن زیاده از حد مشروبات الکلی کرد و به قدری افسرده شد که دست به خودکشی نافرجامی زد.‏ عاقبت حق سرپرستی فرزندانش از او گرفته شد.‏

دربارهٔ سالخوردگان چه میتوان گفت؟‏ ماریا،‏ زنی بود خوشصحبت و شوخطبع،‏ ولی هرچه سنش بالاتر میرفت نگرانی او بیشتر میشد چون هراس داشت که شغلش را به عنوان یک پرستار بر اثر اشتباه در کار خود از دست بدهد.‏ این امر باعث شد احساس افسردگی کند.‏ ابتدا برای خود دارو تجویز میکرد ولی بعد از مدتی در صدد بر آمد که نزد پزشک معالج رود و به نظر میرسید که معالجه مؤثر واقع شده باشد.‏ اما زمانی که در ۵۷ سالگی شغل خود را از دست داد افسردگی با چنان شدتی بازگشت نمود که هیچگونه راه چارهای برای خلاصی از این مشکل نمیدید.‏ از اینرو فکر خودکشی به مغز ماریا خطور کرد.‏

به گفتهٔ پروفسور ژوزِ اَلبِرتو دِلپُورتو از دانشگاه سائوپائولو «حدود ۱۰ درصد از کسانی که به افسردگی مبتلا میشوند دست به خودکشی میزنند.‏» و دکتر دِیوید سَچِر،‏ رئیس کل بهداری دولت فدرال آمریکا چنین اظهارنظر کرد «مشکل میتوان قبول کرد که تعداد کسانی که دست به خودکشی میزنند از شمار افرادی که به قتل میرسند بیشتر است،‏ ولی این واقعیتی است تلخ.‏»

گاهی اوقات کسی که اقدام به خودکشی میکند،‏ در حقیقت در صدد درخواست کمک میباشد.‏ بدون شک افراد خانواده و دوستان کسی که امید خود را در زندگی از دست داده است مایلند برای کمک به او از جهتِ صحیح وارد عمل شوند.‏ البته باید در نظر داشت که با گفتن اینکه «اینقدر به فکر خودت نباش،‏» «وضع تو از وضع خیلیها بهتر است،‏» و یا «همهٔ مردم گاهگاهی در زندگی بد میآورند،‏» به هیچوجه مشکل رفع نخواهد شد.‏ به جای این چرا مانند یک دوست حقیقی و شنوندهای پر حوصله نباشیم؟‏ بلی،‏ سعی کنید شخص افسرده را یاری دهید تا درک کند که زندگی ارزشِ زیستن دارد.‏

وُلتِر،‏ نویسندهٔ فرانسوی چنین نوشت:‏ «مردی که در اثر هجوم افسردگی،‏ امروز به زندگی خود خاتمه میدهد اگر چند روزی صبر میکرد بیشک میل به زندگی در او بیدار میشد.‏» حال،‏ چگونه افرادی که در یأس و ناامیدی زندگی میکنند میتوانند به این نکته پی برند که زندگی ارزنده است؟‏

 

مسلما باید اذان کرد، هیچ انسانی در مقابل اثرات یأس مصون نیست.‏ دورهٔ خفیفی از یأس شاید پس از گذشت یکی دو روز خاتمه یابد لیکن چنانچه احساسات شخص جریحهدار شده و یا آزردگی در دل وی پدید آمده باشد،‏ التیام فوری بعید به نظر میرسد.‏ برخی پس از سالها تلاش برای پیروز شدن بر یاس و ناامیدی ، همچنان در پیکار بر یاس خود هستند.  

 ‏وقتی احساساتمان جریحهدار میشود

البته نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که کسی به ما سخن نامربوط نگوید و یا با ما رفتار نادرست نداشته باشد.‏ اما میتوانیم بر احساسات خود تسلط داشته باشیم و نگذاریم که ناکاملی دیگران اختلالی در زندگی روزمره ما ایجاد کنند.‏  حال چگونه میتوان بر یاس و ناامیدی خود غلبه کرد؟ آیا می توان در این رابطه با کسی صحبت کرد؟ مسلما همیشه میتوان با نزدیکان صحبت کرد .

به جای نگریستن به آن مشکلات به عنوان مصیبتی بزرگ،‏ شاید بتوانیم با انجام فعالیت بدنی متعادل و استراحت کافی و مفید تا حدی رفع مشکل کنیم.‏  در این رابطه میتوان مقاله زیر تا حدودی یاری کند.

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13931227000518

 

بر غم و ماتم مرگ عزیزمان فائق آییم

  

 این مقاله برای جوانان ، والدین تهیه شده است.

پدر یا مادری داغ از دست دادن فرزندش،‏ در غم و اندوه  غرق میشوند و  تصوّر میشود که برای همیشه سوگوار میمانند.‏ شاید شما نیز به دلیل مرگ عزیزتان چنین احساسی داشته باشید؛‏ احساس غم و اندوهی شدید که شاید لحظهای رهایتان نکند.‏  

سوگواری چیست؟‏

سوگ و ماتم به طرق مختلف در اشخاص بروز میکند.‏ برای مثال،‏ بسیاری درد و غم شدیدی را در وجود خود احساس میکنند.‏ نمونهٔ آن لئوناردو است.‏ او ۱۴ ساله بود که پدرش در اثر بیماریی قلبی و تنفسی ناگهان درگذشت.‏ لئوناردو هرگز روزی را که خالهاش این خبر را به او داد فراموش نمیکند.‏ در ابتدا پذیرفتن این خبر برایش بسیار دشوار بود.‏ در مراسم تدفین،‏ جنازهٔ پدرش را دید اما نمیتوانست آنچه را به چشم میبیند باور کند و حتی برای شش ماه قادر نبود گریه کند.‏ اغلب در خیال خود منتظر پدرش بود که از سرکار برگردد.‏ بعد از گذشت یک سال توانست مرگ پدرش را بپذیرد.‏ و بعد از آن بود که شدیداً احساس تنهایی به او دست داد و فقدان پدرش را حس کرد.‏ اغلب وقتی جای خالی پدرش را میدید از شدّت ناراحتی بغض گلویش را میفشرد و زیر گریه میزد و دلش به شدّت برای او تنگ میشد.‏

شرح حال لئوناردو به خوبی نشان میدهد که از دست دادن عزیزمان چه غم و اندوه شدیدی در پی دارد.‏ اما آیا داغ مرگ عزیزمان روزی تسکین مییابد؟‏ بلی،‏ هر چیز نیاز به زمان دارد.‏ همان طور که هر زخمی به مرور زمان بهبود مییابد،‏ داغ مرگ عزیزانمان نیز زمانی بهبود مییابد.‏ البته این روند شاید ماهها یا حتی چندین سال به طول انجامد.‏ اما قدر مسلّم آن است که درد و اندوه و ناامیدیای که در ابتدا به شخص دست میدهد تدریجاً کاهش خواهد یافت.‏

گفته میشود که سوگواری در راه بهبود فرد داغدیده و وفق یافتن با شرایط جدید بسیار ضروری است.‏ شخص بدین شکل فقدان عزیزش را میپذیرد و تغییرات لازم را در زندگیاش ایجاد میکند.‏ سوگواری به وی کمک میکند تا دلش را از سنگینی بار غم سبک کند.‏ البته شیوهٔ سوگواری در بین افراد متفاوت است.‏ اما یک نکته در این خصوص مهم است که هیچ گاه نباید از سوگواری خودداری کرد چرا که تأثیرات آن میتواند اثری سوء بر ذهن،‏ احساسات و بدن ما داشته باشد.‏ اما چگونه میتوان به شکلی صحیح سوگواری نمود؟‏  

تحمّل غم و اندوه

بسیاری از داغدیدهگان بر این عقیدهاند که گفتگو با دیگران میتواند شخص را تسکین دهد.‏ برای مثال،‏ شخصی ممکن است با درد و رنج از دست دادن  فرزند خود روبرو شود و مصیبتهای دیگری را نیز متحمّل گردد و احساساتش را چنین بیان کند:‏ «از زندگی سیر شدهام.‏ پس بگذارید زبان به شکایت گشوده،‏ از تلخی جانم سخن بگویم.‏»  ‏ آری،‏ شخص برای این که از بار غم خود بکاهد،‏ نیاز دارد در مورد آن با کسی «سخن»  بگوید.‏

پائلو که مادرش را از دست داده بود چنین میگوید:‏ «یکی از عواملی که تحمّل این ضایعه را برایم آسانتر کرد صحبت در بارهٔ او بود.‏» در میان گذاشتن حالات و احساسات خود با دوستی مورد اطمینان میتواند تسلّیبخش باشد.‏   پونه،‏ زنی متأهل،‏ بعد از فوت مادرش از دوستان نزدیکش خواست که بیشتر به دیدنش بیایند.‏ او میگوید:‏ «درددل با دیگران از غم و اندوهم میکاست.‏» شاید شما نیز بتوانید با گفتگو و بیان حالات و احساساتتان آسانتر با غم و اندوه خود کنار بیایید.‏

به قلم آوردن حالات و احساسات نیز میتواند مفید باشد.‏ برخی ممکن است نتوانند به راحتی احساسات خود را بیان نمایند اما نگارش آن برایشان سادهتر باشد.‏  

گریه کردن نیز تا حدّی غم و اندوه را فرو مینشاند.‏ ‏ وقتی عزیزی را از دست میدهیم زمان «گریه» و سوگواری است و نباید از گریه کردن شرمنده و خجالتزده شویم.‏  مردی نیز که همسر خود را از دست داده بود احساس تنهایی و افسردگی شدیدی میکرد.‏ یأس و نومیدی چنان بر او چیره شده بود که بیاختیار گریه میکرد.‏ او در این حال به خدا التماس کرد و از او کمک خواست.‏ هنوز در حال دعا بود که نوهاش تلفن زد و با او صحبت کرد.‏ او در مورد آن لحظات میگوید:‏ «گفتگوی کوتاه ما،‏ در من روحی تازه دمید.‏ شکی ندارم که تلفن کوتاه نوهام جواب دعایم بود.‏»

حالات و احساسات فرد داغدیده گاه از لحظهای به لحظهٔ دیگر تغییر میکند،‏ از این رو شخص در دوران سوگواری نیاز به صبر و بردباری دارد.‏ به یاد داشته باشید گریستن عیب نیست.‏ برای بسیاری از مردم جهان گریستن در سوگ عزیزانشان امری طبیعی بود و هست که از آن تسلی مییابند.

پائلو که در این مقاله به او اشاره شد میگوید:‏ «وقتی احساس میکردم که دیگر تاب تحمّل ندارم به زانو میافتادم و به خدا التماس میکردم که کمکم کند.‏» پائلو اطمینان داشت که دعاهای او بیتأثیر نیست.‏ قطعاً در موقعیتهای دشوار «خدای جمیع تسلّیات» به دعاهای مکرّر شما نیز پاسخ میدهد و به شما تسلّی و قوّت قلب میبخشد.‏  

 

 

 

والدین!‏ فرزندانتان رامراقبت و محبت کنید


چوپانان ، زحمت بسیار میکشند .‏ آنان لازم میدانند که نه فقط گرما و سرمای دشت را تحمّل کنند بلکه از گله در برابر مهاجمان،‏ چه حیوان چه انسان،‏ محافظت نمایند.‏ چوپانان مرتباً گوسفندان را معاینه و هر کدام که بیمار یا مجروح است،‏ از آنان مراقبت میکنند .‏ همچنین توجهی خاص نسبت به برّهها دارند،‏ زیرا بره ها بیشتر  آسیبپذیر هستند و قدرت گوسفندان بالغ را ندارند  .

  از برخی لحاظ،‏ والدین  مانند چوپانان میباشند و باید خصوصیاتی همچون آنان داشته باشند.‏ والدین موظفند که فرزندانشان را «با تعلیم و تربیت بزرگ» کنند.‏ آیا این وظیفهٔ آسانی است؟‏ به هیچ وجه!‏ فرزندان با حملهٔ بیامان تبلیغات گوناگون  روبرویند.‏   اگر فرزند دارید چگونه میتوانید به او کمک کنید؟‏ بیایید در این خصوص سه موضوع را بررسی کنیم که در شبانی فرزندان به شما کمک میکند.‏ آنان را بشناسید،‏ خوراک دهید و هدایت کنید.‏

فرزندانتان را بشناسید

  چوپان خوب برای حفظ سلامت گوسفندانش،‏ هر یک از آنان را با دقت معاینه میکند.‏ شما والدین گرامی نیز لازم است کاری مشابه برای فرزندانتان انجام دهید.‏ مثلی هست که می گوید :‏ «از وضع گلههایت نیک آگاه باش.‏»   این کار به مفهوم توجه داشتن به اعمال،‏ افکار و احساسات فرزندان است.‏ چگونه میتوانید در این کار موفق باشید؟‏ یکی از بهترین راهها داشتن گفتگوی مرتب با آنان است.‏

  برخی از والدین متوجه شدهاند که گفتگو با فرزندان نوجوان دشوارتر است،‏ چون نوجوانان اغلب دوست ندارند در مورد افکار و احساساتشان صحبت کنند.‏ اگر این موضوع در مورد فرزندانتان صدق میکند،‏ بنابراین چه کاری از دستتان بر میآید؟‏ به جای گفتگوهای جدّی و طولانی،‏ در مورد امور روزمره با آنان گفتگو کنید.‏   برای آنان وقت بگذارید.‏ برای مثال،‏ با آنان پیادهروی کنید،‏ با اتومبیل دوری بزنید یا به تفریح بپردازید.‏ همچنین میتوانید برخی کارهای خانه را با آنان انجام دهید.‏ نوجوانان در چنین موقعیتهایی بیشتر احساس راحتی میکنند و احتمال این که افکار و احساساتشان را با شما در میان بگذارند،‏ بیشتر است.‏

  حال اگر فرزندانتان باز هم به گفتگو با شما تمایلی نشان ندهند،‏ چه میتوانید کنید؟‏ شاید بتوانید از روشی دیگر استفاده کنید.‏ برای مثال،‏ به جای آن که از دخترتان بپرسید:‏ «روزت چطور بود؟‏» از روز خودتان برای او تعریف کنید.‏ این کار ممکن است،‏ او را به گفتگو با شما ترغیب کند.‏ اگر میخواهید نظر او را در مورد موضوعی بدانید،‏ به طور غیر مستقیم سؤال کنید.‏ برای مثال،‏ بپرسید که نظر یکی از دوستانش در مورد آن موضوع چیست و سپس بپرسید که او در این رابطه چه توصیهای به دوستش میدهد؟‏

  البته برای آن که فرزندانتان برای گفتگو تمایل داشته باشند،‏ لازم است ببینند که برایشان وقت میگذارید و راغبید که با آغوش باز به حرفهایشان گوش دهید.‏ اگر فرزندان نوجوان احساس کنند که همیشه سر شما شلوغ است و برایشان وقت ندارید،‏ مشکلاتشان را با شما در میان نخواهند گذاشت.‏ همچنین لازم است احساس کنند که حقیقتاً میخواهید به حرفهایشان گوش دهید.‏ کافی نیست که فقط به آنان گفته شود:‏ «همیشه حاضرم به حرفهات گوش دهم.‏» نوجوان شما لازم است ببیند که احساسات و مشکلاتش را کماهمیت نمیپندارید و واکنشی منفی نشان نمیدهید.‏ بسیاری از والدین در این مورد نمونهاند.‏

رویا،‏ نوجوانی ۱۹ساله میگوید:‏ «با پدرم میتوانم در مورد هر چیزی صحبت کنم.‏ او هیچ وقت حرفم را قطع و سریع مرا قضاوت نمیکند؛‏ بلکه فقط به حرفم گوش میدهد.‏ بعد بهترین توصیه را به من میدهد.‏»

 حتی اگر لازم باشد در مورد موضوعی حساس مانند دوستپسر و دوستدختر صحبت کنید،‏ مواظب باشید که فقط به او هشدار ندهید بلکه روش درست را در رابطه با این امور به او تعلیم دهید.‏ برای مثال،‏ فرض کنید به رستورانی رفتهاید و وقتی به فهرست غذاها نگاه میکنید،‏ فقط تذکرات و هشدارهایی در مورد مسموم شدن میبینید.‏ به حتم،‏ آن رستوران را سریع ترک میکنید و دنبال جایی دیگر میروید.‏ به طور مشابه،‏ وقتی فرزندان در مورد موضوعی حساس با شما صحبت کنند و شما فقط به آنها اخطار و هشدار دهید،‏ ممکن است آنها را از خود برانید.‏  

 پس تعادل را در گفتگویتان حفظ کنید.‏ دختری جوان به نام اِمیلی میگوید:‏ «وقتی والدینم در رابطه با دوستپسر با من صحبت میکنند،‏ سخنانشان طوری نیست که این موضوع منفی به نظر آید.‏ تأکید سخنان آنان بر شادی شناختن کسی به منظور یافتن همسر است.‏ به این دلیل با آنان راحت هستم و از گفتگو با آنان در این مورد نمیترسم.‏ برعکس دلم میخواهد که آنان از روابطم با خبر باشند،‏ نه این که چیزی را از آنان پنهان کنم.‏»

  پس برای آن که فرزندان مایل به گفتگو با شما باشند نیاز به صبر و مهربانی است.‏ بدین شکل آنان درمییابند که واقعاً مایلید به حرفهایشان گوش دهید.‏   مادری تکولی به نام زهرا چنین اذعان میکند:‏ «در گذشته هنگام گفتگو با دخترم خیلی بیصبر و کمطاقت بودم.‏ به او فرصت نمیدادم که حرفش را تمام کند.‏ یا به دلیل خستگی به او گوش نمیدادم یا این که حوصلهٔ گوش کردن نداشتم.‏ اکنون که رفتارم را تغییر دادهام،‏ رفتار دخترم هم تغییر کرده است و با من بهتر همکاری میکند.‏»

  پدری بنام رامین نیز با دختر نوجوانش چنین تجربهای داشت.‏ او میگوید:‏ «وقتی دخترم به من گفت که علاقهٔ شدیدی به پسری دارد که با او در یک مدرسه است،‏ اول بسیار عصبانی شدم.‏ ولی وقتی به دوران جوانی خودم فکر کردم که پدرم چقدر با من صبور و معقول بود،‏ به این نتیجه رسیدم که بهتر است قبل از اصلاح دخترم،‏ بگذارم اول احساساتش را ابراز کند.‏ خوشحالم که چنین کردم!‏ چون برای اولین بار توانستم احساساتش را درک کنم و وقتی حرفش تمام شد،‏ توانستم با مهربانی با او صحبت کنم.‏ با کمال تعجب دیدم که به خوبی پذیرای پند من بود و راغب بود رفتارش را تغییر دهد.‏» گفتگوی مرتب با فرزندانتان باعث میشود که از افکار و احساساتشان آگاه شوید و در نتیجه آنان را در تصمیمگیری هدایت کنید.‏

فرزندانتان را خوراک دهید

  چوپان خوب میداند که هر یک از گوسفندان ممکن است از گله جدا و گمراه شود.‏ گاهی یکی از آنان برای خوردن علف،‏ از گله کمی دور میشود و بدون آن که متوجه باشد به تدریج از بقیهٔ گله دورتر و دورتر میگردد.‏ به همین شکل،‏ فرزندان نیز ممکن است به سبب معاشران بد یا تفریحات ناسالم در راهی خطرناک قرار گیرند و به تدریج  منحرف شوند.‏  چگونه میتوانید از چنین مشکلی جلوگیری کنید؟‏

  هنگام تعلیم فرزندان،‏ اگر متوجهٔ ضعفی در آنان شدید،‏ سریع دست به عمل شوید.‏ بکوشید تا خصوصیات فرزندانتان تقویت شود.‏  به فرزندتان بیاموزید که اگر در آینده بدنبال شغلی هستند باید توجه داشته باشند که به هر شغلی پا ندهند همچنین رویایی نامعقولی نیز نداشته باشند بلکه تعادل داشته باشند تا به هدف خوب خود برسند.

فرزندانتان را هدایت کنید

  چوپان خوب از چوبدستی خود برای هدایت گله و دفاع از آن استفاده میکند.‏ یکی از اهداف چوپان هدایت گله به «مرتع نیکو» است.‏   شما والدین نیز لازم است چنین هدفی داشته باشید.‏ در واقع،‏ شما میخواهید فرزندانتان را طوری هدایت کنید که سعادتمند شوند و در این مرتع نیکو که یک زندگی آرام و رضایت بخش است وارد شوند .‏ نوجوانان و جوانانی که  احساس کنند پشت و پناهی دارند نیروی مثبت با ایده هایی در آنان به وجود می آید،‏ البته بجاست که فرزندان چنین قدمی را زمانی بردارند که به تصمیم و هدف خود واقف باشند .

بنابراین والدین لازم است مانند یک چوپان خوب گلهٔ خود یعنی فرزندان پرارزششان را به خوبی بشناسند و برای هدایت آنان به سوی برکاتی که خداوند برایشان در نظر دارد،‏ تمام کوشش خود را بکنند.‏